این روزها جملات کلیشه ای رو همش تکرار میکنم:
اگه این کار رو بکنم و این اتفاق بیافته، راحت میشم،
غافل از اینکه راحتی برای من، مثل تقسیم بر صفره.
شازده کوچولو پرسید :
غم انگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه ؟
روباه گفت : بری و کسی متوجه نشه ...
بین دندونام یه پوست تخمه گیر کرده بود،
با نخ دندون اومدم درش بیارم،
یهو دهنم پر خون شد،
تا یه ساعت هم پشت سر هم خون میومد.
خیلی کار داشتم و این خونریزی باعث شد به هیچ کاری نرسم.
پ.ن.: هر چی سنگه، پیش پای لنگه!!
تنها یک چیز است
که برآورده شدن رویایی را ناممکن میسازد،
و آن ترس از شکست است،
هرگز از رویاهایت صرف نظر نکن؛
به دنبال نشانهها برو ...
با هر تلخی به یاد تو می افتم،
و دلم میریزد;
چه قهوه،
چه خاطره،
چه طعم،
اسم کتاب،
و بیشتر از همه چیز تیتر یک پست!!!