سرماخوردگی و خستگی کلاسها و کار پژوهشی
برایم دیگر وقت خالی باقی نمی گذارد.
از ساعت ۷.۵ صبح تا ساعت ۱۰الی ۱۱ دانشکدهام
بعدش هم که خوابگاه میرم
از فرط خستگی فقط میخوابم.
سرماخوردگی و خستگی کلاسها و کار پژوهشی
برایم دیگر وقت خالی باقی نمی گذارد.
از ساعت ۷.۵ صبح تا ساعت ۱۰الی ۱۱ دانشکدهام
بعدش هم که خوابگاه میرم
از فرط خستگی فقط میخوابم.
وقتی یه تار موی سفید توی موهات میبینی
احساس خیلی عجیبی سراسر وجودت رو فرا میگیره
حتی اگه فقط همون یه دونه باشه
این فکر هم همش آزارت میده
که داری به سالهای آخر عمرت نزدیک و نزدیک تر میشی
و هنوز آیندهات نامشخصه
هیچی نداری برای آینده
جوونیت رو تلف کردی
و هزار جور فکر دیگه
امیدوارم هیچوقت تار موی سفید رو نبینید توی موهاتون
با شبی که در چشمهایت در گذر است
مرا به خوابی دیگر گونه بیداری بخش
چرا که من حقیقت هستی را
در حضور تو جسته ام
و در کنار تو صبحی است
که رنج شبان را
از یاد می برد
بگذار صبحم را به نام تو بیاغازم
تا پریشانی دوشینم
از یاد برده شود.
"محمد شمس لنگرودی"
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم
هرگز نمیشود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمیکنم
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم
این تقویم تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم
حافظ جناب پیر مغان جای دولت است
من ترک خاک بوسی این در نمیکنم
و باز دانشگاه به روزهای عادی خودش برگشت و من هم به کارهای همیشگی
یعنی علاوه بر انجام کارهای خودم
کلاسهای دانشگاه هم اضافه شد.
دو شبه که شب ها که رو تختم دراز میکشم
که بخوابم
از پنجره ماه رو میبینم
و زیر نور مهتاب میخوابم
و اما یکشنبههای شلوغ
پر از وقتِ پر
بدون یک دقیقه استراحت
از ۸ صبح تا ۷ شب
هر روز یه قانون،
هر روز یه مصوبه
هر رزو یه برنامه
بگید ما با کدوم سلز شما برقصیم
اینه وضعیت این روزهای من و خیلیهای دیگه توی این دانشگاه