دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اجتماعی» ثبت شده است

ریسرچ و تحقیق خیلی لذتبخشِ، حتی اگه ساعت ها بشینی و فکر کنی و هیشکی نباشه کمکت کنه. باور کنید وقتی به جواب میرسید، یه حس خود مفتخری و غرور بهتون دست میده و اعتماد بنفستون رو فوق العاده بالا میبره. احساس میکنی یه چیز جدید کشف کردی. احساس اختراع میکنی. البته اینم بگم بعضی اوقات این احساس کاذبه. 

قطعاً بعضی اوقات به این فکر کردین که ادیسون یا نیوتن چه ذهنی داشتن که چیزای زیادی رو کشف کردن. من که همیشه فکر میکنم که اونا خیلی نابغه بودن و فرابشر بودن. حالا فرض کنید نتیجه تحقیقات شما جواب بده و چند تا مقاله خوب بدید. چند سال بعد یا شایدم چند روز بعد، کسایی که مقالتون رو میخونن، میگن عجب آدم باهوش و نکته بینی بوده که اینارو نوشته و اینا به ذهنش رسیده. الان توهم زدم و یه حسِ اینچنینی دارم.

پ.ن. بعضی اوقات لذت بعد از حل یه مساله باعث توهم میشه.

پ.ن.2: یلدا رو بیخیالش، برای من که فرقی نمیکنه، مثل شبهای دیگه اس. همه شبها 2.5 یا 3 میخوابم و 7.5 یا 8 بیدار میشم. پس یلدا علناً بی معنیِ. من نمیدونم چرا الکی خودمون رو بخاطر یه شبی که مثل بقیه شبهاست اذیت میکنیم و اگه تنها باشیم افسرده میشیم. از تنهایی  لذت ببرین، مثل بقیه شبها!!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۳
دکتر اشتباهی

من حالم خوب است و مشکلی ندارم. امروز پول بچه رو واریز کردم. برق نداشتیم و نت هم متعاقباً قطع بود. 

یه مشکلی که من دارم اینه که وقتی یه دختر و پسر یا زن و شوهری با هم میبینم خیلی بهشون احترام میذارم و سعی میکنم خودمو خیلی خوب جلوشون نشون بدم. بعضی اوقات از حق خودمم میگذرم. برای مثال امروز رفتم سوار تاکسی بشم، تو تاکسی یه دختر و پسری که با هم بودن، گمونم نامزد بودن، منتظر مسافرای بعدی بودن که من اومدم. یه 10 مین وایسادیم، دیدیم کسی نیومد، بعد به راننده پسره گفت بریم و تو مسیر یکی رو سوار کن، راننده قبول نکرد. گفت اگه کرایه نفر چهارم رو قبول میکنی، حرکت کنیم. 5 مین دیگه گذشت، پسره برگشت بهم گفت، هزار تومن من میدم، هار هم شما بدین، که بریم (کرایه اون مسیر هر نفر 2000 تومن بود). منم بخاطر نامزدش، که جلوش سربلند بشه و ضایع نشه قبول کردم.

نمیدونم این رفتاره خوبیه یا بد؟؟ اگه بده، چطور اصلاحش کنم؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۲:۴۰
دکتر اشتباهی

من یه دوستی دارم که یه نظریه رادیکالی درباره ازدواج و زن داره. از نظره اون تنها علت ازدواج و انتخاب همسر، برطرف کردن نیازهای جنسیه. تمام علتهای دیگه، فقط بخاطره اونه. این نظرشو خیلی علنی بیان میکنه و حتی یه بار با یه روانشناس هم سر همین موضوع مناظره کرد. روانشناسه گفت که ازدواج علتهای زیادی داره و یکی از علتهای ازدواج کردن و انتخاب همسر نیازهای جنسی هستش. دوستم گفت که فقط همین دلیل هستو مابقی دلایلی که وجود داره در راستای رسیدن به این دلیله. مثلاً یه نفر که عقیمه، هیچوقت زن نمیگیره. چرا؟ چون نیاز جنسی نداره. 

روانشناس: پس تو چرا ازدواج میکنی؟

دوستم: به دلایل زیادی: اولاً که تو ایران زندگی میکنم و داشتن رابطه جنسی فقط بواسطه ازدواج صورت میگیره، چه دائم و چه موقت. هر چند که ازدواج موقت از دید عموم جامعه یه امر ناپسند و انحراف جنسی تلقی میشه. دوماً بعضی افراد دوست دارن همیشه یه نفر باشه و همیشه به اون یه نفر محبت کنن و نازش رو بکشن و .... 


بنظرم منم دوستم تقریباً منطقی حرف میزنه و دلایلش قابل قبول هست. روانشناسه هم نه تونست اونو قانع کنه و هم منو به فکر فرو برد. بیشتر کارهایی که ما انجام میدیم، و ازش به اسم عشق نام میبریم، برای نیل به این هدف هست. واقعاً چرا کل زندگی ما بشدت تحت تاثیر این هدفه؟؟ این سوالی که اگه بتونیم بهش جواب بدیم، شاید دیگه چیزی بعنوان عشق وجود نداشته باشه. البته این حرف من یه حدس هست و هنوز خیلی بهش فکر نکردم. شایدم غلط باشه.


پ.ن. تازه از دانشگاه برگشتم. هوا بشدت سرد شده و امروز یه کم برف اومد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۷
دکتر اشتباهی

از دیشب یادم رفت که یه کار بقولی بچگانه که کودک درونم دستور داد و من اطاعت کردم رو بگم: کودک درونم بهم گفت زنگ یه خونه رو بزن و در برو. زدیم و سوار ماشین شدیم و در رفتیم. من از کودک درونم خیلی زیاد حرف شنوی دارم.

از این خاطره که بگذریم، من الان داشتم یه یادداشت جدیدی از آقای دکتر رمضانیان، هیئت علمی دانشگاه شریف، راجب مقبولیت میخوندم، بنظرم خیلی جالب و زیبا و مورد پسند هست. در این یادداشت آقای دکتر به صورت کاملاً ساده و ملموس به معیارهای مقبولیت و بالندگی از جمله دانایی، تفکر، تیزهوشی، خلاقیت، تلاش، منصب دولتی و ثروت می پردازد. توصیه می کنم که حتماً این یادداشت رو بخونین و از دستش ندید.

لینک یادداشت دکتر رمضانیان در سایت فرارو.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۲۱:۲۰
دکتر اشتباهی

اصولاً قوی بودن معناهای زیادی داره. از معناهای فیزیکی گرفته (زور و بازو) تا معناهای روحی و روانی (قدرت فکر کردن به مشکلات و حل مشکلات). 

البته بعضی اوقات قدرت به معنای روحی و روانی باعث اعتماد بنفس میشه و در نتیجه باعث قدرت فیزیکی ای میشه که در حالت عادی اون قدرت رو نداریم. 

قدرت روحی و روانی به توانایی های فردی و ذهنی برمیگرده. فرد باید بتونه اول از همه به خودش بقبولونه که خیلی قوی هست، و وقتی که به این باور رسید که آدم بسیار قوی ای هست و میتونه روی پای خودش بایسته، بعد میتونه ادعا کنه که قوی هست. یعنی گام اول اعتماد بنفسه. باید به خودت اعتماد و توانایی هات اعتماد داشته باشی. ولی خودبزرگ بین نباشی که بعضی اوقات باعث شکست های سنگینی میشه. 

برای اینکه آدم قدرتمندی باشی، بعضی اوقات نیازمند کسی هستی که دائم بهت گوشزد کنه که تو قوی هستی. ولی این باعث میشه تو به تایید دیگران نیازمند باشی. باید سعی کنی که خودت بتونی به این نتیجه برسی. مگه حرف بقیه چکار میتونه بکنه؟؟ آیا کمکت میکنه؟ آیا راه حل داره؟ نه، اونم راه حل نداره. فقط شاید تو رو شیر میکنه که تو کارهاتو انجام بدی. اگه به تمام کسایی که قبلنا بهت قدرت دادن دقت کنی، متوجه حرف من میشی. پس باید سعی کنی که به خودت بقبولونی و به این باور برسی که قدرت انجام کارهات رو داری و نیازی هم به تایید دیگران نداری.

به قول سعدی:

    مشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چو طبله عطارست خاموش و هنر نمای و نادان خود طبل غازی، بلند آواز و میان تهی.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۰۰:۱۱
دکتر اشتباهی

به نظرم عشق همون میوه ممنوعه ای است که آدم اون رو خورد و از بهشت رونده شد. برای خودم هم دلایلی دارم. یکیشون اینه که عشق با عقل و منطق سازگار نیست. جایی که عشق باشه، احساسات هست و در نتیجه عقل کاری نمیتونه انجام بده. آدم عاشق مجنون می شه و کارهایی میکنه که خارج از عقل و شعور انسانی است. بعضی اوقات هم به آدم جسارت و شهامت انجام کاری رو میده، که در حالت عادی اگه کسی رو ببینی که اون کار رو میکنه، پیش خودت میگی«ساقیش کی بوده»!! 

من و دختره خوب هم ناخودآگاه در مسیر سرنوشت هم قرار گرفتیم و بعد از اون تو هر مسیری که میرفتم، آخرش به اون ختم میشد. منم اصلاً قصد ازدواج نداشتم و حتی یه بار یادم میاد که وقتی بهش گفتم که تا 30 سالگی ازدواج نمیکنم، دعوام کرد. به هر حال اگه قرار بر این بوده، یعنی اگه تو سرنوشتمون نوشته شده که ما با در انتها با هم زندگی نمیکنیم، پس چرا ما رو سر را هم قرار داده؟؟ من در کار خدا شکی نمیکنم. بدون شک خیری توش بوده. ولی من با عقل ناقص و محدودم از پی بردن به خیر این موضوع عاجز هستم و به همین خاطر ناراحتم. شاید علتش ایمان ضعیف باشه. ولی به هر حال همه افراد ناراحت میشن و ناراحتیشون هم از عملی که اتفاق افتاده. ولی اگه از خیر و صلاح کار پیش اومده آگاه باشن، هیچوقت ناراحت نمیشن. تو جامعه آماری که من در طول عمرم دیدم، تا بحال هیشکی رو ندیدم که ناراحت و عصبانی نشه از یه کاری که اون دلش میخواسته یه جور دیگه پیش بره.

بهر حال ندانستن باعث ناراحتی و عصبانیت میشه و هیچکس عقل کل نیست. پس ناراحتی و عصبانیت جزئی از زندگی هست و فقط باید یاد گرفت که چطور با اون کنار اومد یا حلش کرد. امیدوارم به این موضوع پی ببرم. البته ناگفته نماند که برای هر ناراحتی راه مجزا و مستقل نسبت به ناراحتی دیگه وجود داره. هنر کشف راه حل فایق آمدن بر ناراحتی های مختلف است که از هیچ انسانی برنمی آید و کاملاً قابل اثبات است.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۴
دکتر اشتباهی
مردم ایران خیلی بی اعصاب هستند و بیشتر اوقات عصبانی هستند. اینو میشه با رانندگی توی خیابونا یا توی مترو یا توی اتوبوس خط واحدی که توی ترافیک گیر کرده فهمید. ولی من از یه راه دیگه هم به این نتیجه رسیدم: هر مطلبی که من میذارم و توی عنوان مطلب کلمه عصبانیت ظاهر میشه، میزان بازدید از اون مطلب بصورت باورنکردنی زیاد میشه. فکر کنم اگه گوگل کلماتی که بیشترین سرچ در ایران داره رو بگه، حتماً عصبانیت جزوشون هست. یه نکته جالب دیگه هم اینه که توی اینترنت دنبال مطلبی برای بروز عصبایتشون یا آروم شدنشون میگردن.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۰
دکتر اشتباهی

ما چقدر باید به دانسته های خودمون اعتماد داشته باشیم؟ چرا ما مرتب دانش و توانایی هایمان را دست بالا می گیریم؟ مثلا موسسان شرکتها و افراد در آستانه ازدواج خود را متفاوت تر از بقیه میبینند. بیش اعتمادی در اکثر رفتارها و فعالیت های اجتماعی ظاهر میشود. مثلا 84 درصد فرانسوی ها گمان می کنند که در عشق ورزیدن بالاتر از حد متوسط هستند!!! آیا امکان دارد؟!! این مقدار باید دقیقا 50 درصد باشد. دست بالا گرفتن اطلاعات و توانایی ها بعضی اوقات عواقب جبران ناپذیری دارد و باعث می شود که بعد از روبرو شدن با واقعیت شکست روحی و عاطفی یا حتی اقتصادی سختی بخوری.

من نمیگم که اعتماد بنفس نداشته باشید، ولی اعتماد به سقف هم مضر هست، بعضی اوقات خیلی زیاد هم مضر هست.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۵
دکتر اشتباهی