دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اجتماعی» ثبت شده است

براستی چرا میزان مطالعه در کشور ما خیلی کم است؟ ولی درعین حال در همه زمینه ها هم ادعا داریم. کتاب کم میخوانیم و ادعا زیاد، چه در اقتصاد، چه در سیاست، چه در جامعه شناسی و ...

برگ‌های کتاب به منزله بال‌هایی هستند که روح ما را به عالم روشنایی پرواز می‌دهند.

بیایید فرهنگ کتابخوانی را ترویج دهیم تا مردم از حق و حقوق خودشان آگاه باشند.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۲۵
دکتر اشتباهی

عجب دنیاییست!
در کله پزی ها هم زبان از مغز گرانتر است!
درست مثل جامعه که چرب زبانها از عاقلان ارزشمندترند!

                                                                                           احمد شاملو
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۰۴
دکتر اشتباهی

آدم ها آرام آرام پیر نمیشوند..
آدمها در یک لحظه ..
با یک تلفن...
با یک جمله ...
با یک نگاه.. 
با یک اتفاق....
با یک نیامدن..
بایک دیر رسیدن.
بایک "باید برویم"..
وبایک "تمام کنیم" پیر میشوند
آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند..
آدم را آدم ها پیر می کنند.

سعی ڪنیم هوای دل همدیگر را بیشٺر داشٺہ باشیم.
همدیگر را پیر نڪنیم...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۳۱
دکتر اشتباهی
اگه بتونیم بین حقیقت و غیرحقیقت و راست و دروغ تفاوت قایل بشیم، میتونیم ادعا کنیم که در مسیر درستی درحال حرکت هستیم. ولی کار بسیا سختیه و کمتر کسی پیدا میشه که بتونه این تفاوت رو درک کنه. رنه دکارت هم تو این زمینه همین حرف رو میزنه:
«برای اینکه بتوانم در مسیر زندگانی با اطمینان خاطر گام بردارم و عمل کنم، میل فوق العاده ای دارم که بدانم چگونه می توان بین حقیقت و غیر حقیقت، راست و دروغ و درستی و نادرستی تفاوت قایل شد.»
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۰۸
دکتر اشتباهی

درباب واقعیت و حقیقت مارکوس اورلیوس میگه:

آنچه می شنویم یک نظر است نه یک واقعیت، آنچه می بینیم منظره ای است نه یک حقیقت.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۲۸
دکتر اشتباهی

ژان پل سارتر در باب امیدواری و جهالت میگه:

«بی دانش، نه می توان امیدوار بود نه ناامید.»


پ.ن.: اگه ادعا داری که جهالت نداری، تکلیف خودتو مشخص کن؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۲۱:۴۹
دکتر اشتباهی

فردریش نیچه درباب جبر می فرماید:

بسیاری چه دیر می‌میرند و اندکی چه زود! اما «بهنگام بمیر!» آموزه‌ای است هنوز با طنینی ناآشنا.
بهنگام بمیر! زرتشت چنین می آموزانَد.
به راستی آنکه به‌هنگام نمی زید، چه گونه به‌هنگام تواند مُرد؟


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۴
دکتر اشتباهی

پیشاپیش لغو تحریمها رو به تمام ایرانیا تبریک میگم. انشالله که هیچوقت از محبت کردن به کسی تحریم نشویم و خودمون هم تحریم عشقی نشیم که نتونیم عشقمون رو بروز بدیم.



پ.ن.: به امید برداشته شدن تمام تحریمهای زندگی، مخصوصاً عشق...

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۰:۵۸
دکتر اشتباهی

همین الان چشمم به آیه ای از انجیل افتاد و گفتم بنویسم که شما هم استفاده کنید. پیشاپیش هم بگم که من مسیحی نیستم. ولی به تمام دینهای الهی احترام می گذارم:

«وقتی جالوت به میدان آمد، همه به او نگاه می‌کردند و می‌گفتند که هیچ کس نمی‌تواند او را شکست دهد ولی حضرت داوود (ع) گفت:" او خیلی بزرگ است پس نمی‌توانم خطایی داشته باشم.»


باید جوری دیگر به مشکلات نگاه کرد، جوری که بقیه تا حالا نگاه نکرده اند.
به قول شاعر:
چشم ها را باید شست؛
جور دیگر باید دید.

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۶
دکتر اشتباهی

من نمی توانم درک کنم، اگر کسی درک می کند ممنون می شوم به من هم بگوید تا از این جهالت خارج شوم. 

پنجشنبه مراقب آزمونی بودم. آزمون پایان ترم، دخترکی که صندلی های جلو نشسته بود، پرانرژی شروع به نوشتن کرد و بعد از نوشتن هر سوال، لبخندی بر لبانش می نشست. ولی اوضاع بر وفق مرادش پیش نرفت. بعد از حدود نیم ساعت از امتحان، ابروها درهم فرورفت و پیشانی پر از خطوطی موازی شد. این حالت ادامه پیدا کرد، تا 15 دقیقه مانده به اتمام امتحان، هوایش بارانی شد و نم نم اشک بر صورتش جاری گشت. بخاطر حس انسان دوستانه به بالای سرش رفتم و از او جویای احوالش را شدم که سبب گریه چیست؟ گفت سوالی را بلد نیستم، نه که بلد نباشم، نوک زبان مخم قرار دارد ولی بر روی کاغذ نمی آید. گفتم که امتحان است و جای غصه اینچنینی ندارد. درس برای افتادن است و دانشجو برای مشروط شدن. ولی مفید فایده نبود. ولی دیگر گریه نکرد و فهمید که بقیه او را با انگشت نشان می دهند.

حال برای من سوالی پیش آمده که آیا یک امتحان و ی سوال ارزش اشک ریختن دارد، آن هم برای یک دانشجوی صفری؟؟


پ.ن.: نگارنده این متن در زمان دانشجوییش، نه درسی افتاده دارد، نه ترمی مشروطی!!! شب امتحانی است، مشابه اکثر شما!!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۶
دکتر اشتباهی