دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اجتماعی» ثبت شده است

نوشته زیر شرح حال بسیاری از ماست، البته بدبختانه!!↓



توی سال هایی که "روایت فتح" شب‌های جمعه پخش می شد، یه خاطره از یه رزمنده پخش شد که

داستان اینجوری بود:

 دو تا قایق کنار هم ایستاده بودن یکی پشت جبهه می رفت یکی سمت عملیاتی بی بازگشت!

راوی می گفت: دو دل بودم؛ یه پام تو این قایق بود یه پام تو اون قایق.

شهید (که اسم اش خاطرم نیست) به راوی می گه: یه پا تو بردار!..


حالا هم یکی باید پیدا بشه تا به بعضی از ما بگه: یه پاتو بردار...

بگه:

تویی که پیش از ماه رمضون یخچالت رو از گوشت و مرغ پر کردی! از طرفی به هیچ مرجعی هم اعتقاد نداری! ولی روز عید فطر منتظری ببینی مراجع چی تصمیم می گیرن تا بفهمی چند کیلو گندم باید فطریه بدی!...یه پا تو بردار!

تویی که می‌گی اسلام مال ۱۴۰۰ سال پیشه، ولی ارثیه خواهرت رو نصف دادی، یه پاتو بردار...


آهای خانم! خواهرم! تویی که هم می‌خوای امتیاز زن شرقی رو داشته باشی و مهریه‌ات رو بگیری و هم از مزایای زن غربی بهره مند باشی؛

ولی به جای مشارکت در تولید، هفته‌ای یه بار فیس بوک شوهرت رو چک می‌کنی.، یه پا تو بردار...


داداشم... نمی تونی یه زن باربی بگیری و هر روز برات (میزان پلی) کنه و در عین حال بوی قرمه سبزی تو راهروی خونه‌ات بپیچه و بدون اجازه‌ات خرید نره و ... ولی با هم بشینید اندر وصف سکوت سمفونی بتهون صحبت کنید.. یه پاتو بردار...


روشنفکر امروز! دانشجوی دیروز! نمی‌تونی برای رسیدن به دوره‌ی تحصیلی بالاتر، جزوه هات رو از هم اتاقیت قایم کنی و الان تو شبکه های اجتماعی اندر وصف خِساست ایرانی ها و open بودن خارجی ها سر به فیس بوک بکوبی! تو هم یه پاتو بردار...


استاد گرامی، پژوهشگر ارجمند! شما هم نمی تونی تابلوی جمله‌ی ( قلم علما افضل من دما شهدا) رو روی دیوار خونه‌ی ۴۰۰ متریت بکوبی، در حالی که افزایش حقوق استاد تمومیت، از مقالات دانشجوآت بدست اومده. با عرض پوزش شما هم یه پاتو بردار...


حاجی بازاری دیروز و بیزینس‌من امروز، تویی که عمرا بتونی رادیکال ۴/۲ رو حساب کنی، اینکه بخوای از احترام یه دانشگاهی برخوردار بشی.. شما حتما یه پاتو بردار...


نماینده‌‌ی عزیز! تویی که پول تبلیغات میلیاردیتو "هِبِه" گرفتی؛ نمی‌تونی بعدا رانت ندی و عضو کمیته حقیقت یاب اختلاس باشی! اگه بهت بر نمی‌خوره شما هم یه پاتو بردار..


آدم هایی که می‌خوان تو هر دو تا قایق باشن، کارشون مثل راننده خودرویی می مونه که هم راهنما به چپ می زنه هم به راست! و پشت سریه حتما می‌فهمه حال راننده خوب نیست...


ما خیلی وقتا حالمون خوب نیست!



پ.ن.: بصورت کاملاً اتفاقی این متن رو دیدم، گفتم چه خوبه که اینو همه بخونن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۶
دکتر اشتباهی

من به معنی واقعی کلمه با علی شریعتی موافقم:


خلاصه ی فلسفه زندگی انسان امروزی

فدا کردن آسـایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگیست.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۵۹
دکتر اشتباهی

از امروز صبح از بس سایت های خبری رو چک کردم، از سردرد و چشم درد دارم میمیرم. جالبیش تناقضهایی هستش که سایتهایی مختلف با هم دارن. هر کسی با توجه به وابستگی ای که داره دوست داره گروه خودش و موفق جلوه بده و این ما خوانندگان سایتها هستیم که گیج میشیم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۰۰
دکتر اشتباهی

همه جا صحبت از ترسی است که آدمها از خواندن داستان های داستایوسکی دارند. یکی می گوید سال ها است به سمتش نرفتم چون هر بار از او قصه ای می خوانم انگار در باره من نوشته است. یکی می نویسد نباید از او زیاد خواند چون داستان هایش غم انگیز است.


هرمان هسه نویسنده سوئیسی و برنده جایزه نوبل می گوید « زمانی شروع به خواندن داستایوفسکی کنید که غمگین هستید و احساس درماندگی می کنید. زمانی که زندگی را همچون زخم سر باز کرده بزرگی می بینید، زمانی که به تردید دچار شده و ناامیدی وجودتان را فرا گرفته… زمانی که در اوج اندوه تنهائی به زندگی نگاه می کنید و دیگر مایل نیستید هیچ بهره ای از این زیبائی بی رحم ببرید. تنها آن زمان است که می توانید به سوی داستایوفسکی بروید»


در نوشته های داستایوفسکی آدم نرمال وجود خارجی ندارد. نرمال بودن یک دروغ بزرگ است. با اینکه از نظر داستایوسکی انسان موجود گناهکاری است ولی همیشه به قهرمانان داستان هایش فرصت می دهد به جای اثبات بی گناهی، بتوانند ثابت کنند که انسان هستند.


گناه از نظرداستایوفسکی عاملی است که ما را به سمت بهتر شدن سوق می دهد. گناه عاملی است که بشر را به هم نزدیک می کند، آنها را یکسان می سازد. به نظر او ما نمی توانیم در برابر انسانی دیگر، خود را داور بپنداریم. او این اندیشه را در داستان «برادران کارامازوف» صریحا ابراز می کند: « در این دنیا هیچ کس نباید گناه دیگری را قضاوت کند تا مادامی که اعتراف کند خودش نیز گناهکار است و یا شاید حتی از کسی که مورد قضاوت قرار می گیرد گناهکارتر است »


به عقیده او تا زمانی که حتی یک انسان گناهکار وجود داشته باشد همه گناهکاریم. اگرچه خود او دیندار است اما دیدگاه او با تعریف گناه مذهبی فرق دارد. از نظر داستایوفسکی اعتراف به گناه به جهت پاک شدن انسان در برابر خدا انجام نمی شود. بلکه این اعتراف در برابر انسانهای دیگر است تا بدین وسیله ابراز کند من هم همچون شما هستم، با همان درد و عذابی که در آن به سر می برید. گناه در اینجا پلی است برای ارتباط انسانها تا بدین طریق کسی خود را از دیگری بهتر، پاک تر و برتر نبیند .


 پاکی ریاکارانه در فلسفه فکری او جائی ندارد، همان احساس پاکی که باعث می شود تا حدودی وجدان آسوده ای در قضاوت دیگران داشته باشیم . تنها راهی که ما را به سمت عدالت می برد این است که وقتی در برابر گناهکاری قرار می گیریم بدانیم خود نیزگناهکاریم . از نظر او شرط لازمه اثبات وجود انسانی اعتراف به گناه است، بدون محقق شدن این شرط هرگز به جایگاهی مستحق عشق ، دوست داشتن و ترحم نمی رسیم .


کمتر کسی به اندازه وی ا نسان را تا به این شدت شکافته و عریان کرده است. او بی رحمانه همه نقابها را می درد و فرصتی برای مان نمی گذارد تا از زیبائی دروغین انسان صحبت کنیم. ترس از داستایوفسکی، ترس از همین عریانی وجود انسان است. او نویسنده ای مردم آزاری  نیست که از عذاب دادن خواننده اش لذت ببرد و آنها را با شوک و حیرت رو در رو کند آنگاه وجه ترسناک و پنهانی انسان را در برابر خودش قراردهد. هدف اصلی وی این است که بگوید انسان شایسته دوست داشتن و یا شاید ترحم است.


او به ما می گوید هر که را همان گونه که هست دوست داشته باشید .انسان بی گناه موجودی است که توانائی زیستن ندارد . کسی هم ارزشی برایش قائل نیست.


تمام راهکارهائی که داستایوفسکی در برابر شخصیت های قصه هایش می گذارد همگی به شک و گناهی عمیق منتهی می شوند. او شخصا برای رهائی از این گرداب مسیحیت را برگزیده بود. اما باید گفت تفسیر گناه و گناهکار داستایوفسکی تا حدودی از تعالیم مسیح عدول کرده بود. در مسیحیت گناه مایه عشق نیست اما از نظر داستایوفسکی بشر فقط زمانی می تواند به معنای واقعی بشر باشد که اعتراف به گناه کند .


او در قصه هایش برحذرمان می دارد که تسلیم پاکی دروغین خود شده و از این رهاورد به قضاوت دیگران بنشینیم . اما به راستی کدام یک از ما این جرات را دارد که بگوید بین من و گناهکارترین انسانها آنقدر تفاوتی نیست؟ آیا کسی پیدا می شود از این مساله وحشتی نداشته باشد؟  آیا کسی هست که از داستایوفسسکی فراری نباشد. چه کسی می تواند دیگران را با گناهانش دوست داشته باشد یعنی آنگونه که هستند .اندیشیدن به داستایوفسکی و خواندن آثارش درس اخلاقی دشواری است که همواره نا آرام مان نگه می دارد و وادارمان می کند خود را به زیر پرسش ببریم.


ترس از داستایوفسکی 

نویسنده:

بختیار علی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۳
دکتر اشتباهی

مفهوم زندگی، تلاش دائمی است، پس هیچ‌گاه آرام و ساکن ننشین.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۳
دکتر اشتباهی

چرچیل میگه: شجاعت آنست که بایستی و سخن بگویی، همچنین شجاعت آنست که بنشینی و گوش فرادهی.

با این اوصاف باید دنبال فردی شجاع باشیم و چه کم پیدا هستند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۳
دکتر اشتباهی

انسان نمی‌تواند طولانی مدت با احساس پوچی سرکند: اگر به سوی چیزی رشد نکند، کاملا راکد و منفعل نمی‌ماند؛ بلکه استعدادهای فروخورده‌اش، به ناخوشی، نومیدی و در نهایت فعالیت‌های ویرانگر تبدیل می‌شود.
احساس پوچی یا خلأ ... معمولا از این احساس افراد سرچشمه می‌گیرد که از انجام هر کار مؤثر در زندگی خود یا دنیایی که در آن زندگی می‌کنند، ناتوانند.خلأ درونی حاصل انباشتگی درازمدت این عقیده‌ی خاص فرد درباره‌ی خودش است که قادر نیست به عنوان یک موجود هستی‌مند زندگی خود را اداره کند یا   نگرش ‌دیگران را نسبت به خود تغییر دهد یا تأثیر مفیدی بر دنیای اطراف‌اش بگذارد. در نتیجه گرفتار همان حس عمیق نومیدی و بیهودگی‌ای می‌شود که بسیاری از مردم روزگار ما به آن دچارند؛ و از آنجا که خواست و احساس‌اش تغییر مهمی ایجاد نمی‌کند، خیلی زود خواستن و احساس کردن را کنار می‌گذارد.
از سوی دیگر بی‌احساسی و فقدان عاطفه دفاع‌هایی هستند در برابر اضطراب. وقتی کسی مدام خود را با خطری مواجه می‌بیند که قادر نیست بر آن غلبه کند، آخرین دفاعش این است که حتی از حس کردن آن خطرات هم پرهیز کند.

رولو می

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۵۱
دکتر اشتباهی

بدنبال پست قبلی این بار در مورد تجربه:

این عقیده که نحوه تفسیر تجربه، کیفیت زندگی ما را تعیین می کند نه خود تجربه؛ یک نظریه روان درمانی مهم است که سابقه اش به دوران باستان بازمی گردد؛ یک عقیده بنیادین در مکتب رواقیون که از طریق زنون، سنکا، مارکوس اورلیوس، اسپینوزا، شوپنهاور و نیچه دست به دست گشته، تا به یک مفهوم اساسی هم در درمان پویا و هم در درمان شناختی-رفتاری تبدیل گردد.

اروین دیوید یالوم

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۸
دکتر اشتباهی

در رابطه با عیبجویی من به گفته افلاطون ارجاع میدهم:

«اشرار، کسانی را گویند که عیوب مردم را جستجو می‌کنند و به ‌آن می‌چسبند و نیکویی آن‌ها را به دست فراموشی می‌سپارند؛ مانند مگسی که در جاهای کثیف می‌نشیند و از جاهای تمیز دوری می‌کند.»

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۱۸
دکتر اشتباهی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۰۳
دکتر اشتباهی