دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عصبانیت» ثبت شده است

به هر جا می نگرم، چیزی جز خاطره، خاطره عزیز نمی بینم. 
تو را چه شده، مرا چه شده!! نمی دانم!
چه خوب، چه بد، عزیزند همگی،
حال آنکه همگی یکی بیش نیست و 
یکی همه زندگیست.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۵۳
دکتر اشتباهی

داشتم آهنگ Hello ادل رو که با لهجه شیرازی ترجمه شده رو گوش می کردم و حسابی می خندیدم، یهو یه خبر بدی باعث اندوه فراونم شد و حسابی داغونم کرد.

 

آهنگ رو میذارم شما هم گوش کنین و لذت ببرین.

 

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۰
دکتر اشتباهی

بعضی روزها هست که آدم از هر چیزی عصبانی میشه و حالا بدتر از اون اینه که نسبت به یه چیز حساس بشه و هی اون اتفاق بیافته. امروز از اون روزاست که من از هر چیزی عصبانی میشم. مخصوصاً اس ام اس های تبلیغی. امروز با هر اس تبلیغی که میومد، 1 دقیقه فقط به همراه اول و ایرانسل فحش میدادم. باورتون نمیشه که امروز از هر روز بیشتر برام اس تبلیغاتی اومد. 

حالا اس تبلیغاتی به کنار، نمیدونم یاهو چه مشکلی با من داره که امروز بیشتر از صد تا میل اسپمی برام اومده و اونا رو اسپم نکرده و من هی میرم یاهو و میلمو چک میکنم و یه فحش ناقابل راهی شرکت مضخرف یاهو میکنم. واقعاً علم و تکنولوژی اینهمه پیشرفت کرده، یاهو نمیتوه میل های اسپمی رو تشخیص بده. حالا بخوره تو سرش که تشخیص نمیده، وقتی من یه میلی که برام میاد رو میفرستم تو اسپم هام، یعنی اگه بعدش از اونجا دوباره برام میل اومد، یاهو جان، بفرستش تو اسپم خودت. واقعاً خیلی بیشعوره و بشدت عصبانیم کرده.


پ.ن.: توپ، تانک، فشفشه،

                 یاهو یه کم بیشتر دقت کن :)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۲
دکتر اشتباهی

من حالم خوبه. دلم شکسته، خیلی زیاد رنج میکشم ولی حالم خوبه. شاید علتش اینه که از دختره خوب انتظار بعضی حرفا رو نداشتم. اونم حق داره حرفشو بزنه. به من چه!! چرا من باید تو زندگیش دخالت کنم. هر کار دلش میخواد، بکنه و به منم ربطی نداره.

آرزو میکنم هر جا هست، شاد و خوش و خرم باشه.

این چند روز زجر زیادی کشیم ولی تنها که بودم، زیاد فکر کردم. دیشب بهم زنگ زد و من نخواستم که جوابشو بدم. از دستش بشدت عصبانی بودم. چیزی تو ذهنم نمیومد که بخوام اینجا بنویسم.

با اینکه دلمو شکوند و زجرم میده، ولی دلم براش بشدت تنگ شده. برای لحظه های با هم بودن. برای دست پر از مهرش. برای مهربونیاش.برای ناز کردناش. برای لبخنداش، چشای دلرباش....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۴
دکتر اشتباهی

هوا بارونی است و من دلگیرتر از همیشه. بیشتر از همیشه احساس تنهایی میکنم. نمیدونم، تا قبل از اون اتفاق، احساس میکردم یکی رو هنوز دارم، ولی بعد از اون اتفاق دیگه کاملاً زندگیم بی معنی شده. تحمل هیچی رو ندارم. سعی میکنم بیشتر دانشگاه باشم تا بیام خوابگاه. امروز بعدازظهر اومدم خوابگاه که برای امتحان فردا آماده بشم، اصلاً هیچ بازدهی نداشت. باید برنامه ای بریزم که تا آخر شب دانشگاه باشم و وقتی که اومدم خوابگاه فقط بخوابم. ولی خواب هم ندارم. در کل شبانه روز خوابم حداکثر 6 ساعته. از کل غذاهای هفته،11 وعده غذایی، هم فقط 6 تا 8 وعده رو رزرو میکنم. امیدوارم بگذره این عمر و تموم بشه.


پ.ن.دیگه ندارم هیچ خواب و آسایشی

هیچ رویایی و هیچ امیدی

پ.ن.2: بارون پاییز آدم دل شکسته رو داغونتر از همیشه میکنه. بقولی "خدا نصیب گرگِ بیابون نکنه"!!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۳
دکتر اشتباهی

دردم را مرهمی نیست،

 بدتر از آن تنهایی است. 

بدتر از آن ناامیدی است. 

دل کندن از زندگی است.

 نمیدانم و نمیخواهم بدانم که چه بر سرم می آید.

پیش می روم بدون امید و  انگیزه...

قدم میزنم دیوانه وار...

ولی صدایش هنوز در گوشم است و حتی صدای 100 گوشی هم مانعش نمیشود...

.

.

.

به قول یکی از ما بهترون:


مرهم دَرد مـَـرد،گریه کردن نیست . . .

در آغوش گرفتن یا در آغوش رفتن نیست !

مرد که دَرد دارد پاهایش به کار می افتد . . .

قدم می زند و پا میگذارد بر همه چیز !

ترجیح میدهد به جز خودش با کسی حرف نزند . . .

مرد که غمگین است با خودش زمزمه می کند،ناگفته های انباشته شده در ذهن و دلش را !

ولی افسوس،پیاده روی ام را به حساب سرخوشی گذاشتند و . . .

با خود حرف زدنم را دیوانگی !

به راستی دَرد مـَـرد را کسی نمی فهمد . . .

حتی مـَـرد دیگری !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۲
دکتر اشتباهی

شکست، خیلی بد شکست.

درسته هر شکستنی یه روز میشکنه، ولی این لامصب دل ه، ولی به هر حال شکست. دختره خوب بهم چیزی گفت که اصلاً انتظارشو نداشتم. شکست. خیلی بد شکست. صداش هنوز تو گوشم هست. فکر نکنم دیگه درست بشه. آرزو میکنم دل هیچ کسی نشکنه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۸:۱۳
دکتر اشتباهی

دوباره تعطیلی

          تعطیلی غم انگیز

دوباره بی حوصلگی

          بی حوصلگی ملالت آور

دوباره خواب تمام روز

          خواب تمام روز با سردرد شبانه

دوباره عذاب وجدان

          عذاب وجدان گذراندن بطالت عمر

دوباره افسردگی

          افسردگی تنهایی و بی کسی

دوباره یأس

          یأس به آینده

دوباره سرکوب

         سرکوب عشق

دوباره بهانه گیری

          بهانه گیری های دلتنگی

دوباره گول زدن

          گول زدن دل

دوباره تکرار

          تکرار 

          تکرار

          تکرار

          .

          .

          .


خسته ام از این تکرار،

 از این روزهای بی هیجان، دلگیر و ناامید کننده

خسته ام از این روزگار،

از این روزگار دور کننده و تفرقه انگیز 

و خیلی خسته‌ترام از این روزگار

روزگار بی امید و رویا ... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۸:۲۷
دکتر اشتباهی

هوا کماکان بشدت و ناجوانمردانه سرد است و شوفاژها همچنان خراب و قندیل ها همچنان پابرجا، با این تفاوت که قندیل دلتنگی به قندیل عصبانیت تبدیل شده. 

دیشب که با دختره خوب حرف زدم، گفت حالم خوب است و خیلی عالی هستم. میدونستم داره دروغ میگه. ولی بازهم گفت خوبم. از دستش بشدت عصبانیم، چرا حاضر نیست ناراحتیاش رو به من بگه و از اون بدتر توی وبلاگش مینویسه. قبلنا که قسمش میدادم، راستشو میگفت، حالا به قسم هم پایبند نبود. شاید باید یه قسمی بهش میدادم که راستشو بهم بگه. شدیداً نگرانش هستم. 

یادم نمیاد که چند بار گفتم، ولی باز هم میگم. قرار شد من از دختره خوب مراقبت کنم، ولی با این کارهاش انگار اصلاً میخواد که منو بندازه تو سطل آشغال و اصلاً من براش مهم نیستم. آخه من نمیتونم برم تو سطل آشغال!! 

پ.ن. زیره پتو در حال مطلب گذاشتن!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۹
دکتر اشتباهی

امروز برف خوبی بارید و من که الان از دانشگاه اومدم خوابگاه، بشدت هوا سرد بود. قدم زدن توی هوای برفی و صدای خرش خرش یخ زیر کفش خیلی لذت بخشه. وقتی میومدم سعی میکردم از اونجاهایی بیام که برفا یخ زدن تا از این لذت محروم نشم.

بین راه یاده خاطره برفیم با دختره خوب افتادم. البته برف نمیومد و اولش رفته بودیم کاخ سعدآباد و بعدش رفتیم جمشیدیه. چند روز قبل برف اومده بود و هنوز بعضی جاها برف بود. چند تا عکس ازش من گرفتم و یه روز خیلی خوب اونجا داشتیم. یاده اونموقع که افتادم، دلم گرفت و دلتنگیم از کنترلم خارج شد. تا الان دلتنگش بودم و خیلی یاد بودم. ولی سعی میکردم بیانش نکنم. ولی الان دیگه نمیتونم. خیلی دلتنگتم. دلم میخواد بهش بزنگمو باهاش تا خود صبح حرف بزنم. گوشیمو میگیرم دستم. شمارشو میگیرم ولی قدرتشو ندارم. شاید اون در فراموش کردن من تا اینجا موفق بوده و تلفن زدن بهش باعث پنبه کردن رشته ها بشه. از طرفیم من نسبتی با اون ندارم. نمیدونم....

امیدوارم امشبو بتونم بگذرونم. هم بخاطره دلتنگی و هم بخاطره خرابی شوفاژ و سردی شدید هوا.

پ.ن. روز دانشجو بر تمام دانشجویانی که توهم زدن که با درس خوندن میتونن آیندشون رو تضمین کنن، مبارک باشه.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۲۰:۵۷
دکتر اشتباهی