محفل عشق
چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ب.ظ
یاران ره عشق منزل ندارد این بحر مواج ساحل ندارد
بذر غم عشق در مزرع دل جز درد و محنت حاصل ندارد
عشق است کاری مشکل که عالم کاری بدینسان مشکل ندارد
باری که حملش ناید زگردون جز ما ضعیفان حامل ندار
چون ما نباشیم مجنون که لیلی غیر از دل ما محمل ندارد
چون ما نگردیم پروانه کانشمع جز مجلس ما محفل ندارد
مقتول عشق است خود قاتل خویش این کشته در حشر قاتل ندارد
هر کس نبندد بر دلبری دل یا آدمی نیست یا دل ندارد
با چشم حق بین نقش جهان بین این نقش حق است باطل ندارد
جان صغیر است بینای جانان
از دیده یی کان حایل ندارد
صغیری اصفهانی
۹۵/۰۴/۳۰