اگر میخواهى
رنگین کمان را ببینی
باید یاد بگیری
باران را دوست داشته باشی.
پ.ن.: بنظر من پیشنیاز عشقم بهت، مهربونیای توه.
اگر میخواهى
رنگین کمان را ببینی
باید یاد بگیری
باران را دوست داشته باشی.
پ.ن.: بنظر من پیشنیاز عشقم بهت، مهربونیای توه.
بخار چای داغ
هر روز و هر دم
یادت را تکرار می کند،
خاطرت را بیاد می آورد،
هرگز نمیتوانم فراموشت کنم.
نمیدانم این جمعه چرا اینطور بود و اینطور شد.. همیشه غروب جمعه ها دلگیره... ولی این جمعه، نه تنها دلگیر نبود، بلکه لذتبخش هم بود. یاد اوقات خوشی که با هم داشتیم افتادم. خیلی لذتبخش بود... مرور خاطرات، از خیابون باغ ارم، سینما گرفته، تا جمشیدیه و پارک شهر و پارک ملت و باغ ایرانیان و سعدآباد و ....
یادآوری تمام این خاطرات، لذتبخش است و اگه با اونی که باهاش این خاطرات رو داشتی ولی بد نیستی باهاش، اون خاطراتو بازگو کنی، قشنگترین چیز دنیاست...
پ.ن.: باید بتونم این جمله «میشه برگردی» رو از دیالوگهام حذف کنم.