باز جمعه و کارهای همیشگی و
تکرر هفته،
مرور و
روزمرگی و
زندگی بدون تنوع
و خستگی
باز جمعه و کارهای همیشگی و
تکرر هفته،
مرور و
روزمرگی و
زندگی بدون تنوع
و خستگی
می خواهم اقلا
یک نفر باشد
که من با او از همه چیز
همان طور حرف بزنم
که با خودم حرف میزنم!
داستایوفسکی
یک جایی میرسد ک آدم دست ب خودکشی میزند
ن اینکه تیغ بردارد
رگش را بزند ، ن!
قید احساسش را میزند ....
اولین باران پاییزی و هوای تو در سرم
قدم زدن های تنهایی بی تو
فکر کردن به تو
خیس شدن و ...
شبا
هرچقدر بیشتر بیدار بمونی
احتمال اینکه یهویی تمام غرور چند ماهتو به باد بدی بیشتره
جانا به خرابات آ، تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد؟ بی صحبت جانانه