از دیروز تا حوالی امروز
گم می شوند در جاده های
پاییز
خاطره هایی که چون روحی سرگردانند
صاحبان این خاطره ها
یا مرده اند ...
یا فراموش شده اند ..
من از این خاطره ها
می ترسم ...
سیدحسین دریانی
از دیروز تا حوالی امروز
گم می شوند در جاده های
پاییز
خاطره هایی که چون روحی سرگردانند
صاحبان این خاطره ها
یا مرده اند ...
یا فراموش شده اند ..
من از این خاطره ها
می ترسم ...
سیدحسین دریانی
از طرفی خوشحالم
از طرفی
حسی غمگین و ناراحت دارم
دلم گرفته
از اینکه دختره خوب داره ازدواج می کنه، خوشحالم
از طرفی دیگه ...
نمیدونم، شاید ته دلم هنوز امید بازگشت به قبل رو داشتم.
تا امروز دوام آوردم که چیزی ننویسم
نشد!!!
ولی به هر حال براش آرزوی خوشبختی میکنم.
نمیدانم خواب بودم یا بیدار
تو بودی یا باد
چه فرقی میکند
بوی تو تمام خانه را پُر کرده است.
هادی قنبرزاده
ماه و مهتاب
و دیدن همزمان ماه،
این کاری بود که هر وقت دلمان برای هم تنگ میشد انجام میدادیم.
و من این عادت رو ترک نکردم
و همیشه از دیدن ماه لذت میبردم.
ولی حالا درست در روز تولدت
در قشنگترین و زیباترین روز سال
یعنی ۵/۵
بزرگترین ماهگرفتگی قرن اتفاق میافتد.
این ماهگرفتگی خیلی حرفها برای گفتن به من دارد.
بودن تو این همه سال
و نبودنت این همه عمر
با ماهگرفتگی همراه شده
و این یعنی تو روی خودت رو از من میپوشی.
دلدادگی خیلی خوبه
ولی جدایی بعد از اون خیلی سخته
و دوست داشتن و فراق.
امیدوارم هر جا که هستی موفق باشی
و در زندگیت خوشبخت بشی
و به هر چی دوست داری برسی.
تولدت هم پیشاپیش تبریک میگم دخترِ خوبِ قصهها و رویاها و واقعیتِ من.
امشب فیلم لالالند رو دیدم و باهاش خیلی ارتباط برقرار کردم.
داستانش یه جورایی شبیه داستان منه.
تا وسط زندگیم، کسی چه می داند شاید آخرش هم همین شکلی بشه، آخر زندگیم.
قانون زندگی،
قانون باور است.
پ.ن.: به رؤیاهایت باور داشته باش.
فکر کنم تا آخر عمر باید به اینکه «در آینده می خواهم چکاره شوم؟» فکر کنم.
پ.ن.: در آینده می خواهم چکاره شوم؟
خیالت لیوان آبیست که هر شب بالای سر میگذارم،
نیمه شب از خواب نداشتنت میپرم،
جرعه ای مینوشمت، آرامم میکند
و این داستان ادامه دارد ...
وه که جدا نمیشود
نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت
در طلب تو حال من
سعدی