جدایی
درسته که آخرش با یه خاطره خوب تموم شد. ولی بعضی اوقات فکر میکنم که اگه یه دلیلی داشت که ازم از صمیمه قلب متنفر میشد بهتر بود و فراموش کردنش راحت بود. هم درتمام خاطرات ه منو از ذهنش پاک میکرد و باعث میشد من احساس عذاب وجدان نداشته باشم. الان احساس شدید عذاب وجدان دارم. اون توی زندگی آینده اش اگه شوهرشو دوست داشته باشه ولی بعضی کارای ه اون منو یادش بندازه، همه چیو بینشون خراب میکنه و این منو آزار میده. من میتونم تا آخر عمرم ازدواج نکنم. ولی اون چی؟؟؟؟
خیلی برام سخت و عذاب آوره، چرا من اینقدر اونو به خودم وابسته کردمو خاطرات خوبی براش بجا گذاشتم. ای کاش ازم متنفر بشه. خدا کنه یه اتفاقی بیافته یا یه چیزی بشه که از من متنفر بشه. بنظرم برم یه آدم سیگاری بشمو بی دین یا شیطان پرست که از من متفنر بشه خیلی خوب میشه. دیگه لااقل این عذاب وجدان آزارم نمیده. در حال حاضر بیشترین عذابی که دارم میکشم بخاطره اینه.
از نوشتن خیلی چیزا میترسم. دلم نمیخاد ناراحتش کنمو باعث گریه کردنش بشم.
خدایا خودت یه راهی جلوم قرار بده.