دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

جدایی

يكشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ب.ظ

درسته که آخرش با یه خاطره خوب تموم شد. ولی بعضی اوقات فکر میکنم که اگه یه دلیلی داشت که ازم از صمیمه قلب متنفر میشد بهتر بود و فراموش کردنش راحت بود. هم درتمام خاطرات ه منو از ذهنش پاک میکرد و باعث میشد من احساس عذاب وجدان نداشته باشم. الان احساس شدید عذاب وجدان دارم. اون توی زندگی آینده اش اگه شوهرشو دوست داشته باشه ولی بعضی کارای ه اون منو یادش بندازه، همه چیو بینشون خراب میکنه و این منو آزار میده. من میتونم تا آخر عمرم ازدواج نکنم. ولی اون چی؟؟؟؟

خیلی برام سخت و عذاب آوره، چرا من اینقدر اونو به خودم وابسته کردمو خاطرات خوبی براش بجا گذاشتم. ای کاش ازم متنفر بشه. خدا کنه یه اتفاقی بیافته یا یه چیزی بشه که از من متنفر بشه. بنظرم برم یه آدم سیگاری بشمو بی دین یا شیطان پرست که از من متفنر بشه خیلی خوب میشه. دیگه لااقل این عذاب وجدان آزارم نمیده. در حال حاضر بیشترین عذابی که دارم میکشم بخاطره اینه.

از نوشتن خیلی چیزا میترسم. دلم نمیخاد ناراحتش کنمو باعث گریه کردنش بشم. 

خدایا خودت یه راهی جلوم قرار بده.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۲۶
دکتر اشتباهی

نظرات  (۲)

باید بنویسی همه چیزو..این تنها راهی هس ک بتونی کمکش کنی راحتتر نفس بکشه
پاسخ:
خودم میدونم باعث میشه که خیلی گریه کنه و من طاقتشو ندارم.
۱۷ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۶ دختری درمِه
خداروشکر که من با حس بد از اون آدمه توزندگیم جدا شدم
خداروشکر که اونقدرهمه چیز درست وخوب نبود که بخوام
حسرت چیزیو به دل بکشم...
که اصن اگه همه چیز خوب بود ،دلیل بر جداکردن راهم از اون
آدم نبود...
پاسخ:
خداروشکر :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">