دوای دردِ من
سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۰۱ ب.ظ
بگو دنیا به بار بی کسی هایم بیفزاید
به چشمان سیاهم گریه ی مستانه می آید
کدامین میوه ی ممنوعه در دامان من افتاد
که جای شعر حوّایی درونم درد می زاید
شبی دیوانه ای با چشم هایش جادویم کرده
بیاور باطل السحری که بخت تیره بگشاید
دعایم بی اثر شد، جانماز از بغض من تر شد
سرم این روزها بیهوده دارد مهر می ساید
پر از زخمم برای بردنم راهی بیاب ای مرگ!
مداوای تو شاید ذرّه ای خوبم کند شاید...
🖍 ساجده جبار پور
۹۴/۱۲/۰۴