رفتی و نمیشوی فراموشمیآیی و میروم من از هوشپایت بگذار تا ببوسمچون دست نمیرسد به آغوشبنشین که هزار فتنه برخاستاز حلقه عارفان مدهوشآتش که تو میکنی محالستکاین دیگ فرونشیند از جوشای خواجه برو به هر چه دارییاری بخر و به هیچ مفروش!