دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

وقتی دوستای خوب داشته باشی و پایه هر کاری باشن، یهویی که تصمیم بگیری بری وسط جنگل املت درست کنی، دیگه هیچی نمیخوای.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۰
دکتر اشتباهی

شادیهایتان مستدام.

 میگویند که شهریور تمام می شود 

ومهردرراه است، 

مهر برای ما مدتهاست آغازشده 

مهر آنهایی که دوستشان داریم 

و دوستمان دارند.

 مهر به ((ماه))نیست ،مهر به ((دل )) است .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۱۳
دکتر اشتباهی


وقتی اینهمه تلاش می‌کنی یک نفر را فراموش کنی،

خودِ این تلاش تبدیل به خاطره می‌شود؛ 

بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی...



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۳۳
دکتر اشتباهی

همدم و همراه‌های این روزهای من در خوابگاه


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۶
دکتر اشتباهی


بین دو راهی گیر کرده ایم... 

قدرت ادامه دادم نداریم... 

جرات پایان دادن رو هم نداریم...

توی گنگی محبوسیم... 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۹
دکتر اشتباهی

من حتی حوصله خودمم ندارم......



پ.ن.: عصبانیت


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۲۱
دکتر اشتباهی


نتوان گفت:بهارا،به امید دیدن و ماندن تو!

می توان گفت:بهارا،تو بیا دانه ی امید به قلبم بنشان!

و سفر کن به کجاآبادی،هر زمانی که تو را 

دلخواه است!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۱۳
دکتر اشتباهی



‍ روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد. بعد از مدتی که خوب فحش داد، تولستوی کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت: من لئو تولستوی هستم.


زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت: چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت: شما سخت مشغول معرفی خود بودید و من هم صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود و من هم خودم را معرفی کردم.


پ.ن.۱:وسعت دنیای هر کسی به اندازه تفکر اوست.       

پ.ن.۲: برای من که خیلی اینجور اتفاقا افتاده و نه اینکه خودمونو معرفی کنم، با خوشرویی معذرت خواهی میکنم

و به خودم میگم که دغدغه های ذهنی مردم باعث عصبانیتشون شده.   



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۹
دکتر اشتباهی



اگر تخم مرغی با نیروی بیرونی بشکندپایان زندگیست

ولی اگر با نیروی داخلی بشکند، آغاز زندگیست

بهترین تغییرات از درون رخ میدهد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۲۷
دکتر اشتباهی


باور کن پاییز که می آید؛

همین پیرمردهای تنها، روی نیمکتهای پارک هم به اولین عشقشان فکر میکنند،

به دختری با موهای طلایی یا گیسوان سیاه روسری خالدار یا شاید شالی پشمی،

به حرفهایی که باید میگفتند و نامه هایی

 که هیچ گاه به مقصد نمیرسد ...


۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۱۲
دکتر اشتباهی