دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

امروز خیلی خسته بودمو خستگی سفر خیلی روم اثر گذاشته بود و اکثر روز خواب بودمو تنها کار مفیدم شستن لباسام بود. سعی کردم خودمو به کارای مختلفی سرگرم کنم که به چیزای دیگه فکر نکنم. تقریبا موفق بودم. ولی نمیدونم چرا وقتی صدای عزاداری رو میشنوم ناخداگاه دلم میگیره و تو فکر فرو میرم که چکار کنم. سعی میکنم اصلا تنها نباشم که مجبور بشم به آینده ای که برای خودم متصور شده بودم با عشقم، فکر کنم. تا به اینجای کار که موفق بودم. فکر کنم قدرت روبرو شدن باهاش رو ندارم. تا یه چند مدت میپیچونمش تا ببینم فراموشش میشه کرد یا نه. 

نمیخوام خیلی وارد جزییات بشم که به فکر فرو برم.

شب همگی خوش

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۲۱:۰۲
دکتر اشتباهی

امروز برگشتم از تهران. خیلی خسته ام الان. فقط میخام بخوابم. تو اتوبوس که میومدم یه فیلمی گذاشته بود که محمدرضا شریفی نیا نقش اولش بود و مثل تمام فیلمایی که بازی میکرد....

ناخداگاه یاده عشقم افتادمو خیلی دلم گرفت. تا حالا هنوز بهش فکر نکرده بودم که چطور تحملش کنم. سخته. باور کنید سخته.

خدایا خودت کمکم کن.

خسته ام

شب همگی بخیر

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۱
دکتر اشتباهی

از مزایای شلوغ بودن سر و بیکار نبودن هم اینه که وقته فکر کردن به چیزایه دیگه رو نمیکنی. امروز انقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقته فکرکردن به خودمو نداشتم.ذالان که بیکار شدم دارم کم کم به فکر فرو میرم. فردا هم این شهره شلوغ رو ترک میکنم و میرم دانشگاه و خوابگاه. 

خداکنه که اونجا هم بتونم برای حداقل چند روز سرمو شلوغ کنم و بیکار نباشم. بعدش خدا کریمه.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۸
دکتر اشتباهی

از امروز دوباره شروع به ونوشتن وبلاگ میکنم به علت اینکه دیگه گردنم افتاده و هیچکاریش نمیشه کرد.

هر روز یه مطلب جدید میذارم و اگه نتونستم یا خبر میدم یا بعدا جبران میکنم.

امروز کنفرانس بودم تا ظهر (دکترا بودن یعنی همش تو کنفرانس بودن ;) ). بعد از ظهرمو فکر میکردم باید خیلی بد بگذره ولی یه بعدازظهر فوق العاده رو با عشقم سپری کردم. قرار بود امروز روز جداییمون باشه و هر کسی بره پی ه کاره خودش. من که نه پول دارم نه شغله درست و حسابی ای فقط درس و درس، عذاب وجدان داشتم که یه نفرو معطل خودم کردم و کاملاً درکش میکنم. البته شاید(بالاخره احساسات دخترانه رو یه پسر نمیتونه کامل درک کنه)!! قرار با سکوت معنا داری شروع شد و داشت رو به گریه میرفت ولی بعدش خیلی خیلی خوب پیش رفت و یه روز فوق العاده رو داشتیم. تا با یه خاطره خوب از هم جداشده باشیم. هر چی خدا بخواد همون میشه و منم به خدا توکل کردمو از وقتی ازش جدا شدم همش داشتم به خدا میگفتم: خدایا خودمو دست ه تو سپردم همینجور که اونو گذاشتی تو سرنوشتم نذار ازم دور بشه و نصیبم کن. خدایا خودت کمکم کن. تو صلاح ما رو بهتر میدونی..

شب هم نمره زبانم اومده بود، خوب شده بودم. نمره بالای 60 بود و قبول شده بودم. البته دانشگاه بالای 50 میخاد.

سرتونو درد نیارم. کلاً خاستم بگم برگشتمو امروزم عالی و رویایی بود. ولی فکره روزای بعد خیلی آزارم میده. خدایا به خودت توکل میکنم که هم به من، هم به اون صبر زیادی بدی تا بتونیم اینو تحمل کنیم.

با توکل بر تو خودمو دستت میسپرم. خیلی مواظب عشقم باش که من فقط اونو دارم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۲
دکتر اشتباهی

واقعا ما داریم به کجا میریم. به‌قول جناب مولانا: "ما ز بالاییم و بالا می‌رویم". اما آیا این جمله در دنیای امروز ما نیز کاربرد دارد؟ ما که به برعکس این جمله اعتقاد داریم. 


06


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰
دکتر اشتباهی

Clearness is the most important matter in the use of words.


   Quintillian, De Institutione Oratoria

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۲
دکتر اشتباهی

در قسمتی از آیه 40 سوره یس نوشته: «کلٌ فی فلک»، یعنی همه چیز در گردش است. جالب این که خود آیه نیز در گردش است. 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۳
دکتر اشتباهی