نمیدانم خواب بودم یا بیدار
تو بودی یا باد
چه فرقی میکند
بوی تو تمام خانه را پُر کرده است.
هادی قنبرزاده
نمیدانم خواب بودم یا بیدار
تو بودی یا باد
چه فرقی میکند
بوی تو تمام خانه را پُر کرده است.
هادی قنبرزاده
هیچوقت تو رو فراموش نکردم و نخواهم کرد
عشق تو از قلبم برون نخواهد رفت
ولی از تو میخواهم که
به حرفهای من توجه نکنی
از تو سرشارم؛
سرشار یعنی؛
چقدر دلم برای تو تنگ شده است.
هادی قنبرزاده
آنکه از برابرمان گذشت و باز نیامد
نه زمان، که تو بودی
امروز هم
صبح و پرندگان در زدند و پاسخی نشنیدند
امروز هم صدای پای رهگذران را شنیدم
و تو خاموش بودی
امروز هم، درست ساعت هشت
کرکرهها را کشیدیم
لابهلای سرخسها و گلابیها
آنجا که تو خوابیده بودی
زمان بود، تخت بود، تو نبودی...
شمس لنگرودی
توی دانشگاه یه غرفهای باز شده و برای چند روز کتاب میفروشه
من که وقت نمیکنم برم کتابفروشی های داخل شهر
از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغش
چند تا کتاب ازش خریدم
مشتاقانه منتظرم یه وقت آزاد پیدا کنم
و کتابها رو بخونم
اولین کتابی هم که میخونم
مطمئناً کتاب
و کوهستان طنینانداز شد
از خالد حسینی هستش.
دو کتاب قبلیش رو خوندم.
خیلی خوب مینویسه.
کس نخارد پشت من
جز ناخن انگشت من
گر بخارد پشت من انگشت من
بشکند از بار منت پشت من
همتی کو تا نخارم پشت خویش
وا رهم از منت انگشت خویش
تعطیلی خر است.
روزهای تعطیل اعصاب منو خرد میکنه.
توی خوابگاه تنها هستم
و روزهای تعطیل هرچی برنامه ریزی میکنم براش
آخرش وقت اضافه هم میارم.
وقتی بیکار باشم
دلم میگیره
و افسرده میشم.