دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۸۵ مطلب با موضوع «ای کاش» ثبت شده است

امرزو دوشنبه بود و مثله هر هفته رفته بودم تدریس خصوصی، صبح خودمو آماده کردم و 2.5 رفتمو 7.5 برگشتم. یه روزه کاملا عادی داشتم. تو اتوبوس که داشتم میرفتم تصمیم گرفتم از این به بعد هر وقت میخام با اتوبوس برم جایی، یه کتابی با خودم ببرمو بخونم. 

این آخره شبی یاده تلفنایی که بهم میزدیم افتادم. مخصوصاً یه بار داشتیم باهم حرف میزدیم، اصلاً دوست نداشم قطع کنم و دوس داشتم تا صبح باهاش بحرفم. ولی روزش خیلی روزه خسته کننده ای بود برامو مخم هنگیده بود و چیزی برا گفتن نداشتیم. پس شروع کردیم به مسابقه 20 سوالی، اون چیزی که خودم درنظر گرفته بودمو یادم نمیاد. ولی اون چیزی که اون درنظر گرفته بود و کاملا یادم میاد. هر وقت کیف پولمو میبینم یادش میافتم. اون کیف رو درنظر گرفته بود.

الان یه پیام خصوصی برام فرستاده و مشخص نکرده قضیه از چه قراره. آیا براش خواستگار اومده؟ اگه اومده کی هست و چیکارس؟ همونیه که مامانش بهش قولشو داده بود که تا 6 ماه دیگه شوهرت میدیم هست؟ 

اگه آره، یه سری فکرا به ذهنم میخوره، چون که الان 14 روز از جدا شدنمون میگذره و من برای جدایی بهش حق میدم. ولی اینجوری احساس میکنم انگیزه دیگه ای بوده. اگه اینطوره که خیلی عالیه، از بابت اینکه آسیب ه روحی نمیبینه خیالم راحته و خداروشکر میکنم.

آها، یه سوال: پول بچه رو ریختی؟(سوالم با مخاطب خاصه، ربطی به خواننده های دیگه نداره)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۶
دکتر اشتباهی

امروز از اون روزایی بود که هیچکاری نکردمو بخاطره همین الان که آخره شب ه عذاب وجدان دارم. تنها کاری که کردم، یکی از دوستام اثاثیه اشو آورده بود و من رفتم خوابگاه متاهلی کمکش پیاده کردم. وقتی برمیگشتم، به طرز وحشتناکی هوس کردم بهش زنگ بزنم. بنظرم بخاطره این بود که هوا فوق العاده بود. خوابگاه متاهلی هم خیلی خوب بود و تروتمیز. ماهیانه ارزاق بهت میدن و کرایه اشم خیلی نیست. ولی برای من که سربازی نرفتم و بعد از دکتری گرفتن باید برم سربازی زیاد خوب بنظر نمیرسه. 

ولی بنظرم تجربه ی خیلی خوبی باشه «زندگی تو خوابگاه متاهلی دانشجویی»!! شایدم برا اوله زندگی خوب نباشه. نمیدونم. 

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۲
دکتر اشتباهی

باید اونم یه وبلاگ بسازه. قبول نیست اصلا. آهای، خانم محترم که قلبه منو دزدیدی، با توام، آره، خوده خودت:

باید یه وبلاگ بسازی و خاطرات و تمام افکارتو اتفاقات روزانتو بنویسی. نه هم نداریم. اکی؟؟


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۲۲:۵۱
دکتر اشتباهی

بی خبری خیلی بده، همه جور فکری سراغآدم میاد. کاش یه جور بهم بگه که چطوره حالش؟ چیکارا میکنه این روزا؟ چند مدته دیگه نظر نمیده؟ چی شده؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۵
دکتر اشتباهی

خوبی محرم اینه که دیگه هیشکی بهت گیر نمیده چرا حالت گرفتس، چرا تو خودتی، چرا دپرسی؟؟ با گوش کردن مرثیه هم میتونی راحت گریه کنی. ولی بازم شبها که خوابت نمیبره و این روزا که هوا فوق العادست و دوس داری باهاش بحرفی رو نمیشه هیچکاریش کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۶
دکتر اشتباهی