امروز غروب زدم بیرون و رفتم قدم بزنم تو خلوت خودم.
ماه رو دیدم و یاد دختره خوب افتادم.
قبلنا با هم قرار گذاشته بودیم، هر وقت دلمون تنگ شد،
ماه رو نگاه کنیم. الان که نگاه کردم ناخودآگاه و بی ارائه
اسم دختره خوب رو صدا زدم.
دلم براش یه ذره شده، امیدوارم هر جا هست
شاد و خوشحال و پرانرژی باشه و در همه مراحل زندگی موفق باشه.
تو و بابابستنی و ارم و حرف زدن رک و پوست کنده و سورپرایزینگ شاید.
پ.ن.: دلم برای خاطراتت و همه خوشی ها تنگ شده خیلی زیاد.
گاهی اوقات مجبوریم از چیزایی که دوستشون داریم دست بکشیم...
چیزی که تو دوستش داری،دیگران هم دوستش خواهند داشت...
یه معده گرسنه ؛
یه کیف پول خالی
و یه قلب شکسته
با ارزش ترین درس ها تو زندگی بهت میدن.
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
می خواهی کودک باشی
کودکی که به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بیصدا دفن کنی...
آرزوی موفقیت و خوشبختی فراوان دارم، برات.
امیدوارم زندگیت همیشه پر از پیشرفت و رو به جلو رفتن باشه.
هیچوقت منو با شوهره آینده ات مقایسه نکن.
به زندگیت بچسب و ازش لذت ببر.
هر وقت هم صلاح دونستی و تونستی منو ببخش.
از دیشب، همش خاطراتت جلو چشمامه و همش به خاطرات فکر میکنم.
من بغیر از تو به کسی دیگه نمیتونم فکر کنم، ولی من به تو هم حق میدم.
تو اصلا رفیق نیمه راه نبودی، این من بودم که نباید سر راهت قرار میگرفتم.
پ.ن.: شماره ات برای همیشه و مثل همیشه تو گوشیم و تو ذهنم سیوه!
بالاتر از حرمت نون و نمک،
باید حرمت لحظه هایی که باهم بودیم رو نگه داریم
و خنده هایی که کنارهم داشتیم !