دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۲۵۶ مطلب با موضوع «دکترانه» ثبت شده است

شاید "نبودن"

"بودن" در غیابِ تو باشد 

شاید ندیدنِ عبورت باشد 

که چونان شاخه گلی کبود

نورِ ظهرگاهان را در هم شِکنی.


شاید "نبودن"

ندیدنِ تو باشد 

که از میان سنگ ها بُگذری

از میان غبار و مِه

شاید ندیدنِ فانوسی باشد 

که دستان تو بلندش کرده است


آه که شاید "نبودن"

ندیدنِ تو در "آغاز" باشد

و در"پایان"،

شاید "نیامدن ات" باشد

شاید "نرفتن ات"


پابلو نرودا


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۸
دکتر اشتباهی

آدم‌ها چو روند از دیده‌ها

  روند از یادها

                


امروز تولدم بود، بدون حتی یک تبریک تولدی. 

ولی در دلم تولدی برپا بود 

و انگار تو برایم کیک تولد پخته بودی.

 آشوب و آتشی بود در درونم.

چه زود از یادها می‌رویم.

آدمی است دیگر، فانی است.

یاد او نیز فانی‌تر است.


پ.ن.: تنها تبریک تولدم، امروز صبح توسط کسی که همیشه بهم پیام میده، «همراه اول»!! تعجب می‌کنم که با این همه بی‌مهری که من نسبت بهش می‌کنم و جواب هیچ‌کدوم از پیامک‌هاش رو نمیدم، بازم بهم پیام میده و تولدم رو تبریک میگه. خیلی بامرام و مهربونه!!! تو دلش هیچی نیست و ازت هیچی به دل نمی‌گیره و فراموشت نمی‌کنه.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۷
دکتر اشتباهی

این آخر هفته نسبت به هفته های دیگه متفاوت بود. البته ساعت خواب و بیداری تغییری نکرد. ولی وقتی بیدار شدم، صبحانه خوردم و بعدش قرمه سبزی درست کردیم برا ناهار و نشستم کتاب خوندن. البته کتابهای درسی بودن.


بعد از ناهار و بعلت خواب زیاد و احساس عذاب وجدان، شروع به مطالعه کتاب «چرندیات پست مدرن» کردم. کتاب خوبیه، ولی برای کسایی که به فلسفه علم و علوم پایه علاقمنده


1۵تا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۴۲
دکتر اشتباهی

آخر هفته هم گذشت و یه هفته دیگه هم الکی و بیهوده از عمرمون گذشت. تو این هفته هر چی فکر میکنم هیچ کار مفیدی انجام ندادم. 

تنها کار مفیدی که کردم ناهار امروز بود که میرزا قاسمی بسیار خوشمزه ای درست کردم. جای همتون خالی.




پ.ن.: درحال تصمیم گیری برای برنامه ریزی بعلت عذاب وجدان بیهوده گذشتن عمر.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۶
دکتر اشتباهی

من به معنی واقعی کلمه با علی شریعتی موافقم:


خلاصه ی فلسفه زندگی انسان امروزی

فدا کردن آسـایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگیست.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۵۹
دکتر اشتباهی

ابتدایی و راهنمایی که بودم، همیشه یکی از موضوعات انشا این بود که در آینده میخواهید چکاره شوید؟! هر کسی رؤیاهای مختلفی داشت. رویاپردازی های خیلی جالبی داشتن همه  بچه ها. ولی این موضوع انشا با بزرگتر شدنمون باهامون رشد کرد و تا جایی که به مهمترین بحث هر روز خیلی از جوونای دهه شصتی تبدیل شده. انتخاب رشته کنکور سراسری، کنکور ارشد و دکتری و حتی ازدواج، همه و همه انشای کلاس اول دبستان است ولی با رنگ ولعابتر و  منطقی تر. ولی بازهم خیلی از اونها رویاهایی دست نیافتنی هستند. 


پ.ن.: این روزها خیلی به این موضوع فکر میکنم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۱
دکتر اشتباهی

دیشب با یه سری محصولات طبیعی که از خونه آورده بودم، یه غذایی درست کردم و با بچه ها شام خوردیم. بچه ها هی ازم میپرسیدن این چیه، منم گفتم فلان چیز. براشون خیلی عجیب بود. یکیشون رفت تو نت سرچ کرد. متوجه شدیم توی امریکا قیمتش بین دو تا چهار هزار دلاره. غذایی شاهانه و سلطنتی که توان مالی هر کسی نمیتونه بخوره این غذا رو. توی فرانسه آشپزها باهاش یه سس درست میکنن که خیلی گرونه. خلاصه خیلی به صنعتی کردنش فکر کردیم. خیلی سوداوره. 


پ.ن. توی خوابگاه غذای دو هزار دلاری خوردیم. اصلا احساس پادشاه بودن بهمون دست داد، خیلی احساس خوبی بود. 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۲
دکتر اشتباهی

هفته اول که گذشت و من در حال سازگار شدن با خوابگاه هستم و کم کم دوباره دارم به فضای خوابگاه عادت می کنم. فکرها و آرزوهای بزرگی و خیلی بزرگی تو سرم دارم و میخوام هفته آینده بیارمشون رو کاغذ و تمامی موانع رسیدن به اونها و راههای رسیدن به اونها رو بنویسم و یه برنامه ریزی عالی برای نیل به این آرزها بکنم.


برام دعا کنید که تو این راه موفق باشم و بتونم ارادمو دوباره قوی کنم.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۱
دکتر اشتباهی

این روزهایم بیخودی و بیهوده میگذره و من بدون هدف زندگی رقت انگیزی را میکنم و هر شب موقع خواب از خودم متنفر میشوم و صبح دوباره روز از نو و روزی از نو.

این روزها نارون ها شبیه شکوفه های گیلاس به زمین میریزند. فکر کنم نارون با دل من دارد همدردی می کند. چه بهاری است این بهار همراه با نارون های دوست داشتنی و همدرد من.

نمیدانم بعد از آن برگ می آورم  یا اینکه نشان خشک شدن است و در حال خشک شدنم. تنها کاری که میتوانم بکنم، صبر کردن است.


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۴۱
دکتر اشتباهی

امروز در دلگیریم و افسردگی پیشرفتی حاصل شد و بازی کردن با گوشی، به دانشکده رفتن و بعدش دیدن تلویزیون تغییر کرد.

دارم سعی میکنم برنامه ریزی ای کنم برای رسیدن به هدف امسال ولی فکر کنم مثل مجلس باید سه دوازدهم سه دوازدهم برنامه ریزی کنم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۲۷
دکتر اشتباهی