از وقتی برگشتم، حوصله هیچی ندارم
اصلا تا حالا سراغ کارهام نرفتم
میدونم که باید کارهام رو پی بگیرم
ولی نمیدونم چرا بیحوصلهام.
شاید یه انگیزه مضاعف نیاز داشته باشم.
از وقتی برگشتم، حوصله هیچی ندارم
اصلا تا حالا سراغ کارهام نرفتم
میدونم که باید کارهام رو پی بگیرم
ولی نمیدونم چرا بیحوصلهام.
شاید یه انگیزه مضاعف نیاز داشته باشم.
دو ساعت ماه گرفت
دو ساعت من خیره بودم به ماه
نمیدونم ماه منم گرفت یا نه؟
اگه گرفت،
آیا بعد از ماه گرفتگی، هنوزم ماه من هست یا نه؟
از دید خودم که هیچ تغییری نکرده.
ماه گرفت و تو بدنیا اومدی برای تسخیر قلب من
ماه و مهتاب
و دیدن همزمان ماه،
این کاری بود که هر وقت دلمان برای هم تنگ میشد انجام میدادیم.
و من این عادت رو ترک نکردم
و همیشه از دیدن ماه لذت میبردم.
ولی حالا درست در روز تولدت
در قشنگترین و زیباترین روز سال
یعنی ۵/۵
بزرگترین ماهگرفتگی قرن اتفاق میافتد.
این ماهگرفتگی خیلی حرفها برای گفتن به من دارد.
بودن تو این همه سال
و نبودنت این همه عمر
با ماهگرفتگی همراه شده
و این یعنی تو روی خودت رو از من میپوشی.
دلدادگی خیلی خوبه
ولی جدایی بعد از اون خیلی سخته
و دوست داشتن و فراق.
امیدوارم هر جا که هستی موفق باشی
و در زندگیت خوشبخت بشی
و به هر چی دوست داری برسی.
تولدت هم پیشاپیش تبریک میگم دخترِ خوبِ قصهها و رویاها و واقعیتِ من.
امیدوارم قدرتی دوچندان پیدا کنم
هم در اراده و هم در تلاش و پشتکار
۱۷ تیر،
این روز به یادماندنی،
چه خاطراتی داشتیم با هم
از حافظیه شروع شد
و ناهاری که با هم اونجا خوردیم
شابد از قبلترش
از شبش که من با اتوبوس از تهران اومدم
و تو نیامدی
من ساعت ۸ شیراز بودم و
مغازه رو یادم نمیره
توی خیابون ملاصدرا
رفتم و یه انگشتر برات گرفتم
تا اون موقع هنوز دستتو تو دستم نگرفته بودم
خیلی استرس و داشتم و نگران بودم که انگشتر سایز انگشتات باشه.
خدا رو شکر رو سفید شدم و دقیقا سایز تو بود.
یادش بخیر سینما و فیلم گذشته
من که هیچی از فیلم نفهمیدم
غرق تماشای تو بودم و از فیلم غافل
این تاریخ وقتی با تولد اولین برادرزادهات یکی میشه،
خیلی حرف واسه گفتن داره.
میگه که تا آخر عمرت نباید این تاریخ رو فراموش کنی.
پ.ن.: از صمیم قلب دوستت دارم دختره خوب و برات بهنرینها رو آرزو میکنم.
والا به پیر به پیغمبر نه تنها من بلکه هیشکی دوست نداره خوابگاه بمونه
مخصوصا اینکه غذا باید خودمون درست کنیم
بوفه خوابگاه تعطیله
هوا گرمه
و از همه مهمتر دلمون برای خانواده بشدت تنگ شده
و هزار و یک دلیل دیگه
حالا برای اینکه این تعطیلات چند روزه خوابگاه بگیری
باید اینقدر نامه نگاری کنی و دوندگی
تا آخرش اجازه بدن با صد تا منت که بمونی
یکی نیست به مدیر امور دانشجویی و رپیس اداره خوابگاه ها اینا رو بگه
البته حتماً گفته شده
و خودشون هم میدونن
ولی به روی خودشون نمیارن.
پ.ن.: التماس تفکر
کنکور فقط استرسِ
کلا امتحان دادن
فقط استرسِ.
البته بیشتر استرس رو اطرافیان ایجاد میکنند.
اگه به آینده یه نگاهی بیندازی، متوجه میشی که هیچ استرسی نباید داشته یاشی
پیدا کردن شغل، هیچ ربطی به تحصیلات آکادمیک نداره
باید تا زمانی که نیروی جوانی داری
یه ایدهای بزنی و کارآفرینی کنی
وگرنه بعد از حداقل ۴ سال دانشگاه رفتن
فقط عمرت رو تلف میکنی و نیروی جوانی رو از دست میدی.
این سال تحصیلی هم داره تموم میشه و
به بقیه سالهای عمرم افزوده میشه
یادمه قدیمیا میگفتن چند کلاس سواد داری
الان من اندازه عمر یه جوون، یعنی ۲۲ کلاس سواد دارم
فرض کنید اگه این ۲۲ سال، نه اصلا ۱۰ سالش رو یه جای دیگه
سرمایهگذاری میکردم
آیا باز هم همینجوری بود؟؟
نمیدونم!!
البته این راهی هست که همه پشیمونن
یعنی توی این سن از هر کسی بپرسی که راضیای از
تصمیماتی که قبلا گرفتی؟
همه بلاشک میگن: پشیمونیم.
و ای کاشهای زیادی تو زندگیشون هست.
انگار پشیمونی جزئی از زندگی ماهاست.