من
تو را،فروختمت
به تمام خاطرات خوب!
من
تو را،بی نیاز شدم
به رسم تمام نبودن هایت!
من
تو را،
بی تو،
زندگی میکنم
این روزها
عادل دانتیسم
من
تو را،فروختمت
به تمام خاطرات خوب!
من
تو را،بی نیاز شدم
به رسم تمام نبودن هایت!
من
تو را،
بی تو،
زندگی میکنم
این روزها
عادل دانتیسم
روزها
پُر و خالی می شوند
مثل فنجان های چای
در کافه های بعد از ظهر
اما
هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
اینکه مثلا
تو ناگهان
در آن سوی میز نشسته باشی .. !
رسول یونان
هیچ جای این شهر
از یادت در امان نیستم
حتی به کوچه علی چپ
که می روم....
رضا محبی راد
هیچ کس به عشق معتقد نیست
همه میگویند
"فراموش میکنی"
من ...
لبخند تلخی میزنم
نگاهم را بر میگردانم !
بعضی ها فراموش نمیشوند
بعضی عشق ها خود ِحقیقتاند
حیف،
نمیفهمند !
#هومن_داوودی
غمگین و پشیمان...
عاشق و دلتنگ...
کم نشدن از شور عشق...
سرگردانی و نومیدی از آینده...
تپش قلب...
یه شب، شب نشینی با عشق...
قول دادن از نشکستن دل...
آرام شدن دل...
صبح شدن و بیداری از خواب...
فکر کردن به اتفاقات دیشب...
به نتیجه نرسیدن...
باز تکرار روزهای قبل و رویاپردازی های شبانه...
پ.ن.: هر چی سعی در جمله سازی با این کلمات رو داشتم، موفق نبودم.
امروز کلا هوا بارونی بود و خیلی دلنشین و لذتبخش برای خیلیها. منم که دلم گرفته بود و با قدم زدن زیر بارون سعی در آروم کردن خودم داشتم. هیییی روزگار یادش بخیر. بارون که میبارید و هوا که عالی میشد، بهش زنگ میزدمو با هم میحرفیدیم و انگار با هم داریم زیر بارون قدم میزدیم و گرمای صمیمیت و عشقی که بینمون بود باعث میشد سرما رو حس نکنیم.
امروز عصر هم سردم نشد، ولی علتش غرق شدن در تفکراتم بود، اصلاً حواسم به خیس شدنم و اینکه همه داشتن نگام میکردن و بهم میخندیدن و میگفتن این بارون ندیدس نبود. حسابی خیس شدم و وقتی اومدم اتاق تازه متوجه شدم ولی خیس شدن با بارون رو خیلی دوست دارم و از چتر متنفرم.
پ.ن.: مدت خیلی زیادی میشه، بیشتر از 2 یا سه سال، به حرف مردم اهمیت نمیدم و برای خودم زندگی میکنم.
این روزها که روزهای آخر ساله، هنوز درگیر خونه تکونی هستم و امروز اولین شیشه شکست.
دلم بشدت برای دختره خوب تنگ شده و طول روز حرفهای زیادی برای گفتن دارم ولی شب که میشه، خستگی باعث از یاد رفتن همه حرفها میشه. امیدوارم امسال آخرین سال مجردی باشه و سال دیگه حتما ازدواج کنه و خوشبخت تر بشه.
چهارشنبه سوری هم به خوبی و خوشی گذشت. البته من بیشتر گرفتار خونه تکونی بودم و آخر شبی فقط از رو آتیش پریدم.
تا الان که بیکار نشدم ولی الان که بیکار شدم، همش دختره خوب تو ذهنمه و هی فکر میکنم که الان چیکار میکنه. خیلی وقته ازش خبری ندارم و دلم بشدت براش تنگ شده.