خدا آخر و عاقبت همه ما را بخیر کند...
دو ساعت ماه گرفت
دو ساعت من خیره بودم به ماه
نمیدونم ماه منم گرفت یا نه؟
اگه گرفت،
آیا بعد از ماه گرفتگی، هنوزم ماه من هست یا نه؟
از دید خودم که هیچ تغییری نکرده.
ماه گرفت و تو بدنیا اومدی برای تسخیر قلب من
دلم برای حرف زدن با تو تنگ شده
بیشتر از اون برای خنده هات
برای اون دندونای خوشکلت ی ذره شده
دیگه برات پیام تبریک نمیفرستم
از همین جا پیشاپیش تولدت رو تبریک میگم.
ماه و مهتاب
و دیدن همزمان ماه،
این کاری بود که هر وقت دلمان برای هم تنگ میشد انجام میدادیم.
و من این عادت رو ترک نکردم
و همیشه از دیدن ماه لذت میبردم.
ولی حالا درست در روز تولدت
در قشنگترین و زیباترین روز سال
یعنی ۵/۵
بزرگترین ماهگرفتگی قرن اتفاق میافتد.
این ماهگرفتگی خیلی حرفها برای گفتن به من دارد.
بودن تو این همه سال
و نبودنت این همه عمر
با ماهگرفتگی همراه شده
و این یعنی تو روی خودت رو از من میپوشی.
دلدادگی خیلی خوبه
ولی جدایی بعد از اون خیلی سخته
و دوست داشتن و فراق.
امیدوارم هر جا که هستی موفق باشی
و در زندگیت خوشبخت بشی
و به هر چی دوست داری برسی.
تولدت هم پیشاپیش تبریک میگم دخترِ خوبِ قصهها و رویاها و واقعیتِ من.
امیدوارم قدرتی دوچندان پیدا کنم
هم در اراده و هم در تلاش و پشتکار
حکایت خش خش برگها
زیر کفش ها
حکایت از آمدن پاییز نیست
حکایت از خشکسالی است
کم آبی است
پ.ن. در مصرف آب بشدت صرفهجویی کنید و به بقیه هم بگویید.
۱۷ تیر،
این روز به یادماندنی،
چه خاطراتی داشتیم با هم
از حافظیه شروع شد
و ناهاری که با هم اونجا خوردیم
شابد از قبلترش
از شبش که من با اتوبوس از تهران اومدم
و تو نیامدی
من ساعت ۸ شیراز بودم و
مغازه رو یادم نمیره
توی خیابون ملاصدرا
رفتم و یه انگشتر برات گرفتم
تا اون موقع هنوز دستتو تو دستم نگرفته بودم
خیلی استرس و داشتم و نگران بودم که انگشتر سایز انگشتات باشه.
خدا رو شکر رو سفید شدم و دقیقا سایز تو بود.
یادش بخیر سینما و فیلم گذشته
من که هیچی از فیلم نفهمیدم
غرق تماشای تو بودم و از فیلم غافل
این تاریخ وقتی با تولد اولین برادرزادهات یکی میشه،
خیلی حرف واسه گفتن داره.
میگه که تا آخر عمرت نباید این تاریخ رو فراموش کنی.
پ.ن.: از صمیم قلب دوستت دارم دختره خوب و برات بهنرینها رو آرزو میکنم.