دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۱۸ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

چند مدتی نیستم.

بزودی برمیگردم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۱
دکتر اشتباهی


شب قدر؛ شبی که باران فرو می‌ بارد، 

هر قطره‌ اش فرشته‌ ای است که بر این کویر خشک و تافته، 

در کام دانه ای، بوته ی خشکی و درخت سوخته‌ ای 

و جان عطشناک مزرعه‌ ای فرو می‌ افتد و رویش و خرمی 

و باغ و گل سرخ را نوید می‌دهد. 


چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن 

و در زیر این باران ماندن و قطره‌ ای از آن بر پوست تن 

و پیشانی و لب و چشم خویش حس نکردن، 

خشک و غبار آلود زیستن و مردن ! 


(دکتر شریعتی، مجموعه آثار2 «خودسازی انقلابی» ص 251 تا 254



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۰۴:۱۳
دکتر اشتباهی


‏یه کاری نکنید وقتی آدم بهتون فکر میکنه دلش بگیره ...



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۲۳:۰۵
دکتر اشتباهی


رفتن داریم تا رفتن

گاهی کسی با دلش میرود ..

گاهی هم با پایش

یک رفتن هم داریم

فقط  .. اسمش رفتن است

اما نه کسی جایی میرود

نه دلی از دلی کنده میشود

و این عذاب است !



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۲
دکتر اشتباهی

فراموش کردن

همان جنگ کردن است

تنها تفاوت اش

این است که تنها چیزی که مقابلِ توست

خاطراتی ست که جانی بیش از جانِ آدم دارد....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۲۲:۳۰
دکتر اشتباهی


منصور حلّاج را بردند تا بر دار کنند.یکی از یاران گریان و نالان پرسید عشق چیست؟

حلاج لبخندی زد و گفت:


"امروز بین و فردا بین و پسین فردا بین"


پس در آن روز حلّاج را بکشتند

و دیگر روزش بسوختند

و روز سوّم خاکسترش بر باد دادند ...


عشق یعنی این...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۰۱:۱۶
دکتر اشتباهی


با عجله راه میرفتم

که محکم به چیزی خوردم

آدم بود !!!

منتظر بودم پرخاش کند

لبخندی زد و رفت

به گمانم

انسان بود...


پ.ن.: انسانم آرزوست. 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۰۰:۳۴
دکتر اشتباهی

این روزهایم بی هدف تر از همیشه می گذرد،

نه هدفی،

نه امیدی

نه برنامه ای

فقط و فقط می گذرد و 

شبها موقع خواب، یا بهتر بگویم صبح ها،

عذاب وجدان کوچکی دارم

و تصمیم برای گذر از این مرحله

و فعالیت بیشتر

انجام کار

ولی هر روز مثل دیروز

واقعاً مهمانی حقیقی هستم و هیچکاری نمیکنم

از خودم عصبانیم.


خدا کند فرجی بشود و من به کارم برگردم و 

کاری بکنم. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۲:۱۰
دکتر اشتباهی