دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۶۴ مطلب با موضوع «بی اعصابی» ثبت شده است

در رابطه با عیبجویی من به گفته افلاطون ارجاع میدهم:

«اشرار، کسانی را گویند که عیوب مردم را جستجو می‌کنند و به ‌آن می‌چسبند و نیکویی آن‌ها را به دست فراموشی می‌سپارند؛ مانند مگسی که در جاهای کثیف می‌نشیند و از جاهای تمیز دوری می‌کند.»

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۱۸
دکتر اشتباهی

براستی چرا میزان مطالعه در کشور ما خیلی کم است؟ ولی درعین حال در همه زمینه ها هم ادعا داریم. کتاب کم میخوانیم و ادعا زیاد، چه در اقتصاد، چه در سیاست، چه در جامعه شناسی و ...

برگ‌های کتاب به منزله بال‌هایی هستند که روح ما را به عالم روشنایی پرواز می‌دهند.

بیایید فرهنگ کتابخوانی را ترویج دهیم تا مردم از حق و حقوق خودشان آگاه باشند.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۲۵
دکتر اشتباهی

آدم ها آرام آرام پیر نمیشوند..
آدمها در یک لحظه ..
با یک تلفن...
با یک جمله ...
با یک نگاه.. 
با یک اتفاق....
با یک نیامدن..
بایک دیر رسیدن.
بایک "باید برویم"..
وبایک "تمام کنیم" پیر میشوند
آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند..
آدم را آدم ها پیر می کنند.

سعی ڪنیم هوای دل همدیگر را بیشٺر داشٺہ باشیم.
همدیگر را پیر نڪنیم...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۳۱
دکتر اشتباهی

نمیدانم به چه سبب است گلو دردی بدون کام گرفتن.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲ ۲۵ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۱
دکتر اشتباهی

داشتم آهنگ Hello ادل رو که با لهجه شیرازی ترجمه شده رو گوش می کردم و حسابی می خندیدم، یهو یه خبر بدی باعث اندوه فراونم شد و حسابی داغونم کرد.

 

آهنگ رو میذارم شما هم گوش کنین و لذت ببرین.

 

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۰
دکتر اشتباهی

بعضی روزها هست که آدم از هر چیزی عصبانی میشه و حالا بدتر از اون اینه که نسبت به یه چیز حساس بشه و هی اون اتفاق بیافته. امروز از اون روزاست که من از هر چیزی عصبانی میشم. مخصوصاً اس ام اس های تبلیغی. امروز با هر اس تبلیغی که میومد، 1 دقیقه فقط به همراه اول و ایرانسل فحش میدادم. باورتون نمیشه که امروز از هر روز بیشتر برام اس تبلیغاتی اومد. 

حالا اس تبلیغاتی به کنار، نمیدونم یاهو چه مشکلی با من داره که امروز بیشتر از صد تا میل اسپمی برام اومده و اونا رو اسپم نکرده و من هی میرم یاهو و میلمو چک میکنم و یه فحش ناقابل راهی شرکت مضخرف یاهو میکنم. واقعاً علم و تکنولوژی اینهمه پیشرفت کرده، یاهو نمیتوه میل های اسپمی رو تشخیص بده. حالا بخوره تو سرش که تشخیص نمیده، وقتی من یه میلی که برام میاد رو میفرستم تو اسپم هام، یعنی اگه بعدش از اونجا دوباره برام میل اومد، یاهو جان، بفرستش تو اسپم خودت. واقعاً خیلی بیشعوره و بشدت عصبانیم کرده.


پ.ن.: توپ، تانک، فشفشه،

                 یاهو یه کم بیشتر دقت کن :)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۲
دکتر اشتباهی

نمیدونم چرا وقتی حرف از اعتراف میشه همه فکر میکنن باید یه کار خیلی خیلی بدی کرده باشی. آدم کشته باشی. تجاوز کرده باشی. دزدی کرده باشی و ... . مخصوصاً اگه خطرناک بودن هم ضمیمه اش بشه. اون موقع دیگه بقول معلم ریاضی دبیرستانمون «باید حوض بیاری و آب پر کنی». 

فلسفه اعتراف اینه که آدم از یه کاری که قبلاً کرده احساس عذاب وجدان میکنه و با گفتنش یه خرده آرامش پیدا میکنه. عذاب وجدان هم که نسبیه. مثلاً اگه فرض کنید من یه آدمی بکشم، شاید عذاب وجدان نگیرم ولی یکی دیگه عذاب وجدان شدید میگیره. عذاب وجدان به روح و سیرت آدما مربوط میشه. هر چه لطیف تر باشه، گناهان کوچکتر هم آزارش میده.


پ.ن. پیرو مطلب قبلی، دختره خوب در آخرین اظهارنظرش عکس العمل نشون داده که این اعترافت چیه؟ آیا لیاقت 5 سال باهم بودن رو نداشتی؟

برخود لازم می دانم که از این تریبون اعلام کنم، که اعترافات من در حد مثلاً شکوندن لیوانِ و شکستن دل کار من نیست. زمانی که با تو بودم، به هیچ کس دیگری فکر نمیکردم و تو تمام فکر و ذکرم بودی.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۴
دکتر اشتباهی

خیلی از مسائل با تمرکز کردن حل می شود. کافی است ذهنت را متمرکز کنی و به غیر از آن به چیز دیگری فکر نکنی. ولی تمرکز کردن خودش هنری می خواهد که خیلی سخت می شود آن را بدست آورد. 

کدت زیادی است که نمی توانم به طور کامل روی یک چیز خاص تمرکز کنم. نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده است. یادم می آید که یک بار با تمرکز کردن توانستم بر دل درد شدیدی که داشتم، فائق آیم. ولی حالا حتی برای یک مسئله کوچک هم نمی توانم تمرکز کنم. ذهنم خیلی آشفته است و افکار زیادی در آن غوطه ورند. بعضی از افکار  شبیه باتلاق اند و مرا به سیاهی می کشند و روز به روز وسعت این باتلاق رو به افزونی است. راه غلبه بر باتلاق را نمی دانم.

آخرین چیزی که به ذهنم می رسد، کشیدن سیم خاردار دور این باتلاق است و دسته بندی بقیه افکار. ولی خود این کار نیازمند تمرکز کردن است و فعلاً من عاجز از تمرکز. 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۱:۰۶
دکتر اشتباهی

من خیلی از چیزها رو میدونم، 5 سال عمر کمی نیست برای شناختن یه نفر، مخصوصاً که تمام زندگیت را پر کرده باشد و از تک تک لحظات و اتفاقات زندگیش با خبر باشی. آخر هر شب بحرفی از تمام لحظات و اتفاقاتی که در طول روز برایت میافتد. میشناسمش. دختره خوب هم مرا میشناسد و می داند که من احمق نیستم. هر رفتاری که می کند، من می دانم که منظورش چیست و چرا این کار را می کند. 

ما به آخر خط رسیده ایم و کاملاً دیگه جدا شده ایم و آخرین حرکت رو خیلی وقت قبل انجام داده ایم و تیر خلاصی را زده ایم و بازی تمام شده است. حرکت رو به جلویی دیگر نمانده. این رو خودش هم می داند. من خودم را به نفهمی زده ام. ولی تیر آخر خیلی وقت قبل نشست به آنجایی که نباید مینشست.

دختره خوب تنوع طلب بود و هر بار از من میخواست که یه چیز جدید برایش بگویم. درعوض من خاطره باز!! اکثر خاطرات رو یادم می آید. از فیلم گذشته اصغر فرهادی و طعم تلخی بوسه ها، تا ترمه!! 

بعضی اوقات مراقبت زیاد از چیزهایی که خیلی با ارزش هستند، باعث میشود به ارزشی که آنها دارند، کمتر پی ببری.

پ.ن.: رمزدار کردن متن هایی که میگذارد، آخرین کاری بود که دختر خوب انجام داد و از دید خودش یه گام رو به جلو بود.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۵:۳۸
دکتر اشتباهی

همزمان با سرماخوردگی من، خدا هم با من همکاری میکنه و امروز برف سنگینی درحال بارش هست و من با آهی از ته دل به بارش برف و دانه های برف مینگاهم و جمشیدیه از خاطر خود میگذرانم.

به امید روزهای بهتر!!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۱۲:۱۴
دکتر اشتباهی