دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۲۵۰ مطلب با موضوع «جدایی» ثبت شده است

داداشم بهم پیام داد که فلان کد رو به فلان شماره بفرست، من خیلی از اینکارا نمیکنم. بهم زنگ زد و گفت بفرست. فرستادم. بعدش همراه اول پیام داد که برای دریافت آوای انتظار رایگان فلان کد رو به همین شماره بفرست. بازم فرستادم. 

این آهنگ رو خود همراه اول برام رایگان کرده. آهنگ رفتم و بار سفر بستم، علیرضا قربانی.

پ.ن.: همراه اولم بعضی اوقات باحاله.



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۱
دکتر اشتباهی

بعضی روزها هست که آدم از هر چیزی عصبانی میشه و حالا بدتر از اون اینه که نسبت به یه چیز حساس بشه و هی اون اتفاق بیافته. امروز از اون روزاست که من از هر چیزی عصبانی میشم. مخصوصاً اس ام اس های تبلیغی. امروز با هر اس تبلیغی که میومد، 1 دقیقه فقط به همراه اول و ایرانسل فحش میدادم. باورتون نمیشه که امروز از هر روز بیشتر برام اس تبلیغاتی اومد. 

حالا اس تبلیغاتی به کنار، نمیدونم یاهو چه مشکلی با من داره که امروز بیشتر از صد تا میل اسپمی برام اومده و اونا رو اسپم نکرده و من هی میرم یاهو و میلمو چک میکنم و یه فحش ناقابل راهی شرکت مضخرف یاهو میکنم. واقعاً علم و تکنولوژی اینهمه پیشرفت کرده، یاهو نمیتوه میل های اسپمی رو تشخیص بده. حالا بخوره تو سرش که تشخیص نمیده، وقتی من یه میلی که برام میاد رو میفرستم تو اسپم هام، یعنی اگه بعدش از اونجا دوباره برام میل اومد، یاهو جان، بفرستش تو اسپم خودت. واقعاً خیلی بیشعوره و بشدت عصبانیم کرده.


پ.ن.: توپ، تانک، فشفشه،

                 یاهو یه کم بیشتر دقت کن :)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۲
دکتر اشتباهی

قایقی خواهم ساخت‌، 
خواهم انداخت به آب‌. 

دور خواهم شد از این خاک غریب 
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق 
قهرمانان را بیدار کند.


پشت دریاها شهری است 

من نمی دانم، نمیخواهم که بدانم

که در آنجا پنجره ها رو به تجلی باز است‌؟

 عاشقی پابرجاست؟

یا که عاشقی را گردن زده اند؟

چون که عشقش را حاشا نکرد؟


دور خواهم شد از هر شهری

از هر آبادی ای

 مردمان شهر پر از حس عجیبی اند.

منکر عشق اند و نیست درمانی

همچنان خواهم راند

و فقط به آبی دریا دل خواهم بست

تا که مرگ مرا در آغوش کشد.



پ.ن. تراوشاتی ناپخته ولی من باب از یاد نرفتن، شاید بعداً پخته ترشان کردم.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۷
دکتر اشتباهی

عمرمان به سرعت در حال گذر است و خود نمی دانیم. گذر عمر را احساس نمیکنیم. وقتی بچه بودیم آرزو می کردیم که هر چه زودتر بزرگ و آدم بزرگ شویم، ولی حالا که بزرگ شده ایم، آرزویمان بازگشت به دوران کودکی است ولی آرزویی بس محال است. از همه بدتر این است که همانطور که ما بزرگ می شویم، پدر و مادرمان هم بزرگ می شوند. ولی ما اگر احساس کنیم، فقط گذر عمر خود را احساس می کنیم. آنها که تمام وجودمان از آنهاست، روز به روز پیرتر می شوند و ما بی خبر. 

خدایا به پدر و مادر همه سلامتی کامل عطا بفرما و آنها را از بیماری ها به دور بدار.


پ.ن.1: قریب به 4 ماه است که به اینجا آمده ام و خانه نرفتم و دلم برایشان بسی تنگ شده است.

پ.ن.2: در زمان دختره خوب، اینقدر دلتنگ خانواده نمیشدم، چون او هم بخشی اصلی از خانواده ام بود.

پ.ن.3: دلتنگی نسبت به دختره خوب هم عاملی بر تشدید این احساس دلتنگی شده است.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۸
دکتر اشتباهی

نمیدونم چرا وقتی حرف از اعتراف میشه همه فکر میکنن باید یه کار خیلی خیلی بدی کرده باشی. آدم کشته باشی. تجاوز کرده باشی. دزدی کرده باشی و ... . مخصوصاً اگه خطرناک بودن هم ضمیمه اش بشه. اون موقع دیگه بقول معلم ریاضی دبیرستانمون «باید حوض بیاری و آب پر کنی». 

فلسفه اعتراف اینه که آدم از یه کاری که قبلاً کرده احساس عذاب وجدان میکنه و با گفتنش یه خرده آرامش پیدا میکنه. عذاب وجدان هم که نسبیه. مثلاً اگه فرض کنید من یه آدمی بکشم، شاید عذاب وجدان نگیرم ولی یکی دیگه عذاب وجدان شدید میگیره. عذاب وجدان به روح و سیرت آدما مربوط میشه. هر چه لطیف تر باشه، گناهان کوچکتر هم آزارش میده.


پ.ن. پیرو مطلب قبلی، دختره خوب در آخرین اظهارنظرش عکس العمل نشون داده که این اعترافت چیه؟ آیا لیاقت 5 سال باهم بودن رو نداشتی؟

برخود لازم می دانم که از این تریبون اعلام کنم، که اعترافات من در حد مثلاً شکوندن لیوانِ و شکستن دل کار من نیست. زمانی که با تو بودم، به هیچ کس دیگری فکر نمیکردم و تو تمام فکر و ذکرم بودی.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۴
دکتر اشتباهی

یه قولی به دختره خوب داده بودم که اعترافاتی رو بموقع خودش بکنم. چند روز پیش، یه مطلبی گذاشتم حاوی یه اعتراف. بعدش اون توی وبلاگش نوشت که از من دلگیره. 

امروز می خوام یه اعتراف دیگه ای بکنم. البته بهش نمیشه اعتراف کردن گفت.

یه بار ازم خواست تمام ویدیو موزیک هایی که خوانندشون خانم هستم رو حذف کنم. البته که حذف کردم. بعدش بهم گفت که دیگه گوش نکن. منم گوش نکردم. دارم اعتراف می کنم و لزومی نمیبینم که دروغ بگم. شاید تو اتاق بچه ها یا جای دیگه گوش می کردم. ولی اینکه خودم بذارم و گوش کنم، نه. 

ولی آهنگهاشون رو که تو لب تاپم داشتم پاک نکردم. موزیک ویدیوها رو پاک کردم ولی صوتی ها رو نه! 

آخه اینا واقعاً بااحساس می خونن. البته شاید به یه دهه 70ی یا 80ی بگی. متنفر باشه ازشون. ولی واقعاً خوب می خونن. ما دهه شصتیا عاشق صداشونیم. بعد از جداییمون بیشتر آهنگهایی مهستی رو گوش میکردم. خیلی به دلم مینیشینه.

 

پ.ن. اوایل این آهنگ رو گوش میکردم.

پ.ن: 

در مسجد عشق رفته بودم به نماز

گفتند اذان بگو ... من از آن گفتم!

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲ ۱۰ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۷
دکتر اشتباهی

بی احساس نیستم ولی ...


دختره خوب میدانی که نمیتوانم مثل قبل و زمان صمیمیت باهات باشم، هر چند که دلم هنوز با توست و صدایت صدای زندگی بخشیدن و زنده کردن است.


امیدوارم امتحانت را خوب بدهی.



پ.ن. دختره خوب امشب باهام تماس گرفت.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۷
دکتر اشتباهی

واقعیت های زیادی در روابط دختر و پسر و زن و شوهر وجود دارد، ولی حقایق چیزهای دیگری است. البته من با توجه به تجربه شخصی خودم و اکثر کسانی که می شناسم، به این نتیجه رسیده ام.

مردها خیلی زیاد، بیشتر از آنچه فکرش را بکنید دوست دارند با عشقشان یا همسرشان صادق باشند ولی این خود معشوقه است که با صداقت مشکل دارد و دوست دارد چیز دیگری باشد و با شنیدن حقیقت بشدت عصبانی و ناراحت می شود و دعوایی اساسی اتفاق می افتد. اکثر مردها همچنین اتفاقی برایشان افتاده است و بعد از این اتفاق تصمیم می گیرند که قبل از گفتن حقیقت بسیار فکر کنند و سپس آنچه که معشوقه شان دوست دارد را بگوید تا مبادا دعوایی رخ بدهد.

یک مثالی می زنم:  دیشب، به همراه دو نفر از دوستانم اتاق یکی دیگر از دوستانم بودیم. با هم داشتیم صحبت می کردیم و می گفتیم و می خندیدیم. کاری که خیلی از اوقات که با هم هستیم انجام می دهیم. یکی از دوستان، در همان زمان داشت با دوست دخترش تلگرام میکرد. این مار برای حدود یک ساعت اتفاق افتاد و در این مدت دوستم اصلاً حواسش به ما نبود (مردها در آن واحد نمی توانند بیشتر از یک کار انجام بدهند!). پس از گذشت حدود یک ساعت خواست به ما بپیوندد و از دوست دخترش خداحافظی کند، گفت از روی تجربه شخصی ام که بارها اتفاق افتاده و سرانجامش به دعوا کشیده شده، ترجیح می دهم، اینترنتم را قطع کنم و تا اینکه به او بگویم که من می خواهم زمانی را با دوستانم که به دیدنم آمدند، سپری کنم.

اینچنین اتفاقاتی بسیار زیاد اتفاق می افتد و معشوقه، پسر یا مرد را علی رغم میل باطنیش، مجبور به دروغ می کند. 

مردها نیز که علاقمند به نتیجه گیری هستند، نتیجه می گیرند که باید به زن ها آنچه را که دوست دارند بشنوند، بگویند. جالب تر از آن هم این است که زن ها بیشتر اوقات متوجه می شوند که حقیقت چیز دیگری است ولی خودشان را گول می زنند.


پ.ن.1: دو بار چنین اتفاقی برای من افتاده و دیشب یاد آن قطعی های مصلحتی اینترنت افتادم. چون بعد از چنین دروغ هایی بشدت احساس عذاب وجدان می کردم، تماماً جزییاتش را بیاد دارم.

پ.ن.2: پایداری یک رابطه، به صداقت در آن رابطه بستگی داره. دروغ بالاخره روزی سر باز می کند و همه چیز را بر باد می دهد.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۸
دکتر اشتباهی


در باب مسئولیت پذیری اروین دیوید یالوم، کتاب روان درمانی اگزیستانسیال (هستی گرا): 

من در اینجا «مسوولیت» را در معنایی خاص به کار می برم؛ همان معنایی که ژان پل سارتر مد نظر داشت، زمانی که مسوول بودن را «بانی و مولف انکار ناپذیر یک رویداد یا شی» معنا کرد. مسوولیت یعنی ایجاد و تالیف. آگاهی از مسوولیت یعنی آگاهی از اینکه خود، سرنوشت، گرفتاری های زندگی، احساسات و در نتیجه رنج هایمان را خود پدید آورده ایم. برای بیماری که چنین مسوولیتی را نپذیرد و همچنان دیگران - دیگر افراد و یا دیگر نیروها - را به خاطر ناراحتی هایش سرزنش کند، درمان حقیقی امکان پذیر نیست.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۸
دکتر اشتباهی

من خیلی از چیزها رو میدونم، 5 سال عمر کمی نیست برای شناختن یه نفر، مخصوصاً که تمام زندگیت را پر کرده باشد و از تک تک لحظات و اتفاقات زندگیش با خبر باشی. آخر هر شب بحرفی از تمام لحظات و اتفاقاتی که در طول روز برایت میافتد. میشناسمش. دختره خوب هم مرا میشناسد و می داند که من احمق نیستم. هر رفتاری که می کند، من می دانم که منظورش چیست و چرا این کار را می کند. 

ما به آخر خط رسیده ایم و کاملاً دیگه جدا شده ایم و آخرین حرکت رو خیلی وقت قبل انجام داده ایم و تیر خلاصی را زده ایم و بازی تمام شده است. حرکت رو به جلویی دیگر نمانده. این رو خودش هم می داند. من خودم را به نفهمی زده ام. ولی تیر آخر خیلی وقت قبل نشست به آنجایی که نباید مینشست.

دختره خوب تنوع طلب بود و هر بار از من میخواست که یه چیز جدید برایش بگویم. درعوض من خاطره باز!! اکثر خاطرات رو یادم می آید. از فیلم گذشته اصغر فرهادی و طعم تلخی بوسه ها، تا ترمه!! 

بعضی اوقات مراقبت زیاد از چیزهایی که خیلی با ارزش هستند، باعث میشود به ارزشی که آنها دارند، کمتر پی ببری.

پ.ن.: رمزدار کردن متن هایی که میگذارد، آخرین کاری بود که دختر خوب انجام داد و از دید خودش یه گام رو به جلو بود.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۵:۳۸
دکتر اشتباهی