دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۲۵۶ مطلب با موضوع «دکترانه» ثبت شده است

عمرمان به سرعت در حال گذر است و خود نمی دانیم. گذر عمر را احساس نمیکنیم. وقتی بچه بودیم آرزو می کردیم که هر چه زودتر بزرگ و آدم بزرگ شویم، ولی حالا که بزرگ شده ایم، آرزویمان بازگشت به دوران کودکی است ولی آرزویی بس محال است. از همه بدتر این است که همانطور که ما بزرگ می شویم، پدر و مادرمان هم بزرگ می شوند. ولی ما اگر احساس کنیم، فقط گذر عمر خود را احساس می کنیم. آنها که تمام وجودمان از آنهاست، روز به روز پیرتر می شوند و ما بی خبر. 

خدایا به پدر و مادر همه سلامتی کامل عطا بفرما و آنها را از بیماری ها به دور بدار.


پ.ن.1: قریب به 4 ماه است که به اینجا آمده ام و خانه نرفتم و دلم برایشان بسی تنگ شده است.

پ.ن.2: در زمان دختره خوب، اینقدر دلتنگ خانواده نمیشدم، چون او هم بخشی اصلی از خانواده ام بود.

پ.ن.3: دلتنگی نسبت به دختره خوب هم عاملی بر تشدید این احساس دلتنگی شده است.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۸
دکتر اشتباهی

نمیدونم چرا وقتی حرف از اعتراف میشه همه فکر میکنن باید یه کار خیلی خیلی بدی کرده باشی. آدم کشته باشی. تجاوز کرده باشی. دزدی کرده باشی و ... . مخصوصاً اگه خطرناک بودن هم ضمیمه اش بشه. اون موقع دیگه بقول معلم ریاضی دبیرستانمون «باید حوض بیاری و آب پر کنی». 

فلسفه اعتراف اینه که آدم از یه کاری که قبلاً کرده احساس عذاب وجدان میکنه و با گفتنش یه خرده آرامش پیدا میکنه. عذاب وجدان هم که نسبیه. مثلاً اگه فرض کنید من یه آدمی بکشم، شاید عذاب وجدان نگیرم ولی یکی دیگه عذاب وجدان شدید میگیره. عذاب وجدان به روح و سیرت آدما مربوط میشه. هر چه لطیف تر باشه، گناهان کوچکتر هم آزارش میده.


پ.ن. پیرو مطلب قبلی، دختره خوب در آخرین اظهارنظرش عکس العمل نشون داده که این اعترافت چیه؟ آیا لیاقت 5 سال باهم بودن رو نداشتی؟

برخود لازم می دانم که از این تریبون اعلام کنم، که اعترافات من در حد مثلاً شکوندن لیوانِ و شکستن دل کار من نیست. زمانی که با تو بودم، به هیچ کس دیگری فکر نمیکردم و تو تمام فکر و ذکرم بودی.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۴
دکتر اشتباهی

خیلی از مسائل با تمرکز کردن حل می شود. کافی است ذهنت را متمرکز کنی و به غیر از آن به چیز دیگری فکر نکنی. ولی تمرکز کردن خودش هنری می خواهد که خیلی سخت می شود آن را بدست آورد. 

کدت زیادی است که نمی توانم به طور کامل روی یک چیز خاص تمرکز کنم. نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده است. یادم می آید که یک بار با تمرکز کردن توانستم بر دل درد شدیدی که داشتم، فائق آیم. ولی حالا حتی برای یک مسئله کوچک هم نمی توانم تمرکز کنم. ذهنم خیلی آشفته است و افکار زیادی در آن غوطه ورند. بعضی از افکار  شبیه باتلاق اند و مرا به سیاهی می کشند و روز به روز وسعت این باتلاق رو به افزونی است. راه غلبه بر باتلاق را نمی دانم.

آخرین چیزی که به ذهنم می رسد، کشیدن سیم خاردار دور این باتلاق است و دسته بندی بقیه افکار. ولی خود این کار نیازمند تمرکز کردن است و فعلاً من عاجز از تمرکز. 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۱:۰۶
دکتر اشتباهی

واقعیت های زیادی در روابط دختر و پسر و زن و شوهر وجود دارد، ولی حقایق چیزهای دیگری است. البته من با توجه به تجربه شخصی خودم و اکثر کسانی که می شناسم، به این نتیجه رسیده ام.

مردها خیلی زیاد، بیشتر از آنچه فکرش را بکنید دوست دارند با عشقشان یا همسرشان صادق باشند ولی این خود معشوقه است که با صداقت مشکل دارد و دوست دارد چیز دیگری باشد و با شنیدن حقیقت بشدت عصبانی و ناراحت می شود و دعوایی اساسی اتفاق می افتد. اکثر مردها همچنین اتفاقی برایشان افتاده است و بعد از این اتفاق تصمیم می گیرند که قبل از گفتن حقیقت بسیار فکر کنند و سپس آنچه که معشوقه شان دوست دارد را بگوید تا مبادا دعوایی رخ بدهد.

یک مثالی می زنم:  دیشب، به همراه دو نفر از دوستانم اتاق یکی دیگر از دوستانم بودیم. با هم داشتیم صحبت می کردیم و می گفتیم و می خندیدیم. کاری که خیلی از اوقات که با هم هستیم انجام می دهیم. یکی از دوستان، در همان زمان داشت با دوست دخترش تلگرام میکرد. این مار برای حدود یک ساعت اتفاق افتاد و در این مدت دوستم اصلاً حواسش به ما نبود (مردها در آن واحد نمی توانند بیشتر از یک کار انجام بدهند!). پس از گذشت حدود یک ساعت خواست به ما بپیوندد و از دوست دخترش خداحافظی کند، گفت از روی تجربه شخصی ام که بارها اتفاق افتاده و سرانجامش به دعوا کشیده شده، ترجیح می دهم، اینترنتم را قطع کنم و تا اینکه به او بگویم که من می خواهم زمانی را با دوستانم که به دیدنم آمدند، سپری کنم.

اینچنین اتفاقاتی بسیار زیاد اتفاق می افتد و معشوقه، پسر یا مرد را علی رغم میل باطنیش، مجبور به دروغ می کند. 

مردها نیز که علاقمند به نتیجه گیری هستند، نتیجه می گیرند که باید به زن ها آنچه را که دوست دارند بشنوند، بگویند. جالب تر از آن هم این است که زن ها بیشتر اوقات متوجه می شوند که حقیقت چیز دیگری است ولی خودشان را گول می زنند.


پ.ن.1: دو بار چنین اتفاقی برای من افتاده و دیشب یاد آن قطعی های مصلحتی اینترنت افتادم. چون بعد از چنین دروغ هایی بشدت احساس عذاب وجدان می کردم، تماماً جزییاتش را بیاد دارم.

پ.ن.2: پایداری یک رابطه، به صداقت در آن رابطه بستگی داره. دروغ بالاخره روزی سر باز می کند و همه چیز را بر باد می دهد.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۸
دکتر اشتباهی


در باب مسئولیت پذیری اروین دیوید یالوم، کتاب روان درمانی اگزیستانسیال (هستی گرا): 

من در اینجا «مسوولیت» را در معنایی خاص به کار می برم؛ همان معنایی که ژان پل سارتر مد نظر داشت، زمانی که مسوول بودن را «بانی و مولف انکار ناپذیر یک رویداد یا شی» معنا کرد. مسوولیت یعنی ایجاد و تالیف. آگاهی از مسوولیت یعنی آگاهی از اینکه خود، سرنوشت، گرفتاری های زندگی، احساسات و در نتیجه رنج هایمان را خود پدید آورده ایم. برای بیماری که چنین مسوولیتی را نپذیرد و همچنان دیگران - دیگر افراد و یا دیگر نیروها - را به خاطر ناراحتی هایش سرزنش کند، درمان حقیقی امکان پذیر نیست.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۸
دکتر اشتباهی

یه سایتی بهتون معرفی میکنم که بهتون میگه شخصیتتون چطوریه. اسمش آزمون MBTI  هستش و سریع بهتون میگه که چطور هستید.

سایت آزمون رو  اینجا ببینید.


شخصیت خودمو هم اگه میخواید بشناسید برید اینجا



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۴:۲۹
دکتر اشتباهی

ساتورن(خدای زمان و درنگ) خطاب به شیرون: تصور کن که چقدر تحمل زندگی جاودان برای آدمی سخت تر و دردناک تر از زندگی است که من برایش تدارک دیده ام. اگر مرگ را نداشتی، مدام نفرینم می کردی که چرا از تو دریغش کرده ام. عمدا کمی تلخی به آن افزوده ام تا با دیدن آسایشی که برایت فراهم می کند، پر ولع و حریصانه در آغوشش نکشی. هم مرگ و هم زندگی را با شیرینی و تلخی در آمیخته ام تا تو را در مرتبه ای میانه سکنی دهم که برایت می خواهم: نه گریز از زندگی و نه گریز از مرگ به زندگی.


میشل دو مونتینی

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۹:۵۸
دکتر اشتباهی

همزمان با سرماخوردگی من، خدا هم با من همکاری میکنه و امروز برف سنگینی درحال بارش هست و من با آهی از ته دل به بارش برف و دانه های برف مینگاهم و جمشیدیه از خاطر خود میگذرانم.

به امید روزهای بهتر!!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۱۲:۱۴
دکتر اشتباهی

سرمایی خورده ام که مپرس

زیرِ پتویی رفته ام که مپرس

دردی در گلو دارم که مپرس

از سرفه های ثانیه ای یک بار دیگه اصلاً مپرس


پ.ن.1: هر چه به روی خودم نیاوردم که سرما خوردم، مفید نبود. در حال استراحت مطلق هستم.

پ.ن.2: مثل اینکه آنفولانزا 2 نفر هم در بندرعباس کشته. یعنی به اینجا هم رسیده؟

پ.ن.3: شما خیلی مواظب خودتون باشین.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲ ۰۲ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۳
دکتر اشتباهی

خیلی خسته شدم امروز و اومدم طبق روال همیشه یه مطلب بگذارم.

شاعری که من خیلی دوستش دارم، یعنی شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی در باب عشق و غم عشق می‌فرماید:

گر عشق نبودی و غم عشق نبودی
                         چندین سخن نغز که گفتی ، که شنودی ؟

گر باد نبودی که سر زلف ربودی
                        رخساره معشوق به عاشق که نمودی ؟

از کتاب فی حقیقة العشق یا مونس العشاق

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۸
دکتر اشتباهی