خسته از صحیح کردن ۱۵۰ برگ شبیه به هم.....
امروز رو با یه صبحونه کاری شروع کردم و
حالا میخوام کارهای خودم رو انجام بدم، البته اگه کسی مزاحمت ایجاد نکنه.
پ.ن.: امیدوارم هر روز صبح به همین صورت باشه.
آدمی چیست؟!
آه و دم ...
آه از این دمی که
این همه ساعت طول می کشد!
شمس لنگرودی
این روزها از بس سرم شلوغه نیاز به یه منشی دارم تا برام برنامه ریزی کنه و
کارهامو بهم یادآوری کنه.
کار از نُت نوشتن تو گوشی گذشته و جالب تر از همه اینکه بیشتر کارهام چهارشنبه و پنجشنبه هاست.
این روزها بعد از ملاقاتی که با استادم داشتم بشدت انگیزه ام زیاد شده و امیدوار شدم، نه برای شغل آینده، که برای رساله.
و من همچنان زنده ام ولی خشکیده ام در این بیابان
در این بیابان جهنمی
به امید بهشتی دیگر
که کارهای ممنوع را آنجا کنم
براستی چرا کارهای ممنوع،
آنجا می شود ولی اینجا نه؟؟
پ.ن.: چرندیات آنی ذهنم، همزمان با تایپ کردن
سمت مدیر داخلی یه شرکت در تهران بهم پیشنهاد شده، کارهای این شرکت بستگی به تصمیمات دولتی داره. ولی حداقل سه یا چهار سال هست.
دارم تصمیم میگیرم قبول کنم یا نه؟
دکترا رو باید تموم کنم. اگر همزمان باهاش جلو برم، یعنی هم برام سر کار و بقیه روز هم کارهای تز رو بکنم، مشکل سربازی سد بزرگیه. گیرم دکترام دو ساله دیگه طول بکشه، و بتونم از معافیت تحصیلی هم استفاده کنم، بعدش چی؟
باید تهران هم خونه اجاره کنم و غذا هم درست کنم.
نمیدونم چیکار کنم؟
البته تمام چیزهایی که گفتم در راستای رد کردنش هست.
ولی از طرفی میگن که شانس یه بار در خونه آدم رو میزنه، شاید همین شانس من باشه و باید دو دستی بچسبمش. اگه بعد از دکتری گرفتن وضعیت کار بد تر از الان بشه، چی؟
واقعا نمیدونم.