دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۳۶۵ مطلب با موضوع «روزانه ها» ثبت شده است

ابتدایی و راهنمایی که بودم، همیشه یکی از موضوعات انشا این بود که در آینده میخواهید چکاره شوید؟! هر کسی رؤیاهای مختلفی داشت. رویاپردازی های خیلی جالبی داشتن همه  بچه ها. ولی این موضوع انشا با بزرگتر شدنمون باهامون رشد کرد و تا جایی که به مهمترین بحث هر روز خیلی از جوونای دهه شصتی تبدیل شده. انتخاب رشته کنکور سراسری، کنکور ارشد و دکتری و حتی ازدواج، همه و همه انشای کلاس اول دبستان است ولی با رنگ ولعابتر و  منطقی تر. ولی بازهم خیلی از اونها رویاهایی دست نیافتنی هستند. 


پ.ن.: این روزها خیلی به این موضوع فکر میکنم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۱
دکتر اشتباهی

دیشب با یه سری محصولات طبیعی که از خونه آورده بودم، یه غذایی درست کردم و با بچه ها شام خوردیم. بچه ها هی ازم میپرسیدن این چیه، منم گفتم فلان چیز. براشون خیلی عجیب بود. یکیشون رفت تو نت سرچ کرد. متوجه شدیم توی امریکا قیمتش بین دو تا چهار هزار دلاره. غذایی شاهانه و سلطنتی که توان مالی هر کسی نمیتونه بخوره این غذا رو. توی فرانسه آشپزها باهاش یه سس درست میکنن که خیلی گرونه. خلاصه خیلی به صنعتی کردنش فکر کردیم. خیلی سوداوره. 


پ.ن. توی خوابگاه غذای دو هزار دلاری خوردیم. اصلا احساس پادشاه بودن بهمون دست داد، خیلی احساس خوبی بود. 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۲
دکتر اشتباهی

هفته اول برگشت از ولایت هم گذشت. کم کم دارم میشم همون آدم قبلی، درس خوندن و مطالعه بیشتر. 

سرماخوردگیم هم خوب شده و کم کم باید خودمو برای کارای جدید آماده کنم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۰۰
دکتر اشتباهی

هفته اول که گذشت و من در حال سازگار شدن با خوابگاه هستم و کم کم دوباره دارم به فضای خوابگاه عادت می کنم. فکرها و آرزوهای بزرگی و خیلی بزرگی تو سرم دارم و میخوام هفته آینده بیارمشون رو کاغذ و تمامی موانع رسیدن به اونها و راههای رسیدن به اونها رو بنویسم و یه برنامه ریزی عالی برای نیل به این آرزها بکنم.


برام دعا کنید که تو این راه موفق باشم و بتونم ارادمو دوباره قوی کنم.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۱
دکتر اشتباهی

این روزهایم بیخودی و بیهوده میگذره و من بدون هدف زندگی رقت انگیزی را میکنم و هر شب موقع خواب از خودم متنفر میشوم و صبح دوباره روز از نو و روزی از نو.

این روزها نارون ها شبیه شکوفه های گیلاس به زمین میریزند. فکر کنم نارون با دل من دارد همدردی می کند. چه بهاری است این بهار همراه با نارون های دوست داشتنی و همدرد من.

نمیدانم بعد از آن برگ می آورم  یا اینکه نشان خشک شدن است و در حال خشک شدنم. تنها کاری که میتوانم بکنم، صبر کردن است.


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۴۱
دکتر اشتباهی

دوست هام و هم اتاقیم نیومدن هنوز و این لحظات تنهایی و غم انگیز پس از شلوغی و دید وبازدید عید و تفریح و مسافرت، آدم را افسرده و گوشه نشین می کنه. خیلی سخت و دلگیره واقعاً. حوصله هیچ کاری هم ندارم. به هیچ چیز هم فکر نمی کنم. فقط نشستم تو اتاق و با گوشیم Jungle Adventures بازی میکنم. گاهی هم به نت سر میزنم. 

امیدوارم این حالم هر چه زودتر بگذره و بتونم به کارهام برسم.



پ.ن.:در ادامه پست قبلی و آغاز دوباره زندگی دانشجویی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۰۸
دکتر اشتباهی

از دیشب زندگی دانشجویی دوباره شروع شد. امروز کامل خونه تکونی داشتم. بوی وایتکس اتاق رو برداشته.هم اتاقی هم زحمت کشیده وقتی میخواسته قبل از عید بره خونه، حسابی ظرفها رو کثیف کرده. آخر هفته هم باید پتوم رو بشورم. سرماخوردگی هم به هم رسوندم.  وقتی رفتم خونه سرماخورده بودم و الانم که برگشتم سرما خوردم.  

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۰۷
دکتر اشتباهی

این روزها حالم خوب است. درگیر عیددیدنی ام. سه شنبه هوا بارونی بود و عصر تگرگ شدیدی با ید و همه مردم رو خوشحال کرد و عیدی خیلی خوبی به مردم داد. امیدوارم امسال سال خوبی باشه.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۰۸
دکتر اشتباهی

و باز اولین ها

اولین نوروز

اولین عید

اولین نوروز بدون تبریک

اولین نوروز بی بوس

هر چند مجازی

هر چند دورادور

و چه غریبانه

و چه آغاز غم انگیزی بدون تو

و آغاز ویرانی

.

.

.


۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۳۹
دکتر اشتباهی

این روزها که روزهای آخر ساله، هنوز درگیر خونه تکونی هستم و امروز اولین شیشه شکست. 

دلم بشدت برای دختره خوب تنگ شده و طول روز حرفهای زیادی برای گفتن دارم ولی شب که میشه، خستگی باعث از یاد رفتن همه حرفها میشه. امیدوارم امسال آخرین سال مجردی باشه و سال دیگه حتما ازدواج کنه و خوشبخت تر بشه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۲۵
دکتر اشتباهی