رفتم، تو والش هم رفتم، متن تبریک تولدش رو هم نوشتم، ولی پشیمون شدم.
پ.ن.: امیدوارم آخرین سال مجردیت باشه.
به انگیزه زیاد برای ادامه کار بسیار نیازمندیم.
هم اکنون نیازمند یاری سبز برانگیزاننده تان هستیم.
سمت مدیر داخلی یه شرکت در تهران بهم پیشنهاد شده، کارهای این شرکت بستگی به تصمیمات دولتی داره. ولی حداقل سه یا چهار سال هست.
دارم تصمیم میگیرم قبول کنم یا نه؟
دکترا رو باید تموم کنم. اگر همزمان باهاش جلو برم، یعنی هم برام سر کار و بقیه روز هم کارهای تز رو بکنم، مشکل سربازی سد بزرگیه. گیرم دکترام دو ساله دیگه طول بکشه، و بتونم از معافیت تحصیلی هم استفاده کنم، بعدش چی؟
باید تهران هم خونه اجاره کنم و غذا هم درست کنم.
نمیدونم چیکار کنم؟
البته تمام چیزهایی که گفتم در راستای رد کردنش هست.
ولی از طرفی میگن که شانس یه بار در خونه آدم رو میزنه، شاید همین شانس من باشه و باید دو دستی بچسبمش. اگه بعد از دکتری گرفتن وضعیت کار بد تر از الان بشه، چی؟
واقعا نمیدونم.
چقدر خوبه که آدم اشتباهش رو بپذیره و
در مقابل انتقاد دیگران جبهه نگیره.
پ.ن.: بشدت از دست یه نفر عصبانی هستم، هر چند که الان جلوم نشسته، دارم خودمو کنترل میکنم.
یادش بخیر قبلنا اینجور مواقع دختره خوب آرومم میکرد.
خدایا به همه ما حالی خوش و سرانجامی نکو عطا بفرما.
پ.ن.: شبهای قدر برای همه دعا کنید.