بدونِ شک طهران بهترین شهر دنیا میشود....
خرداد هم بهترینِ فصل ها..!
حال وهوایش هم دو نفره ..
ترافیک و چراغ قرمزهایش هم عجیب به دل مینشیند....!
هوا را آلوده اعلام کنند یا نه برایم مهم نیست..
اکسیژن به من نمیرسد وقتی که تو کنارم نیستی...
بدونِ شک طهران بهترین شهر دنیا میشود....
خرداد هم بهترینِ فصل ها..!
حال وهوایش هم دو نفره ..
ترافیک و چراغ قرمزهایش هم عجیب به دل مینشیند....!
هوا را آلوده اعلام کنند یا نه برایم مهم نیست..
اکسیژن به من نمیرسد وقتی که تو کنارم نیستی...
شهامت میخواهد!
دوست داشتن کسی که
هیچ وقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد...
ویسلاوا شیمبورسکا
تو را سراییدن چه سود ؟
وقتی دستانت سهم دیگریست !
باید جمع کنم بساط عاشقی را ...!
توی اتوبوس دختر و پسری کنار هم نشسته بودن و حرف میزدن. پنجره باز بود
و باد مزاحم میپیچید لای موهای دختر و میریختش تو صورتش.
پسر هر چندلحظه یکبار با دستاش موهای دختر رو از روی صورت دختر کنار میزد تا صورتش رو ببینه!
چقدر بادِ مزاحم شاعر بود و چقدر پسر نمیدونست هر بار که موهارو کنار میزنه یک رج شعر میبافه!
دروغ چرا، گاهی دلخوشیا چقدر کوچیک میشن و حسرتا چقدر بزرگ!
جواد داوری
پ.ن.: یاد خاطره خط خیابون ولی عصر و کاخ سعدآباد افتادم.
حالا که رفته ای
از من نخواه دوستت نداشته باشم
تو با رفتن فقط
به این رابطه پایان دادی
برای از بین بُردنِ احساسم
تو باید مرا میکشتی!
آیا رفته ای؟
آیا واقعا رفته ای؟
هنوز هستی در خیالم
هنوز هستی در قلبم
هنوز یادت هست در ذهنم
هنوز دلم بارگه توست
ولی، ولی ...
آیا رفته ای؟
اگر رفته ای، پس چرا از ذهنم نمی روی
چرا دلت تنگ میشود برایم،
چرا ؟
چرا؟
.
.
.
و صد سؤال دیگر از تو دارم...
قرار نیست ... "من"
بنویسم و" تو "بخوانی... !
حتی قرار نیست بفهمی که " من "
به خاطر" تو" نوشته ام... !
فقط قرار است دلم آرام
بگیرد ... که نمی گیرد ...
یک لحظه باد
روسری اش را کنار زد
از آن به بعد بود
که شاعر زیاد شد ..!