دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اجتماعی» ثبت شده است

بی خبری از دنیای جعبه جادویی خیلی خوب است. از مزایای این بی خبری، اعتیاد نداشتن به سریال های بی دروپیکر صداو سیماست. البته همه سریالها مضخرف نیستن و بعضی ها خوب هستن. آخرین باری که یه فیلم یا سریال از جعبه جادویی دیدم، فکر کنم به اوایل تابستون بر میگرده. اون مواقعی که من خونه بودم، یعنی زمان دبیرستان، سالهای 83 تا 87، زیاد فیلم می دیدم. حتی یه سال هم یادم می آد وقتی دانشگاه بودیم، سریال یوسف پیامبر وقتی پخش می شد، سالن تلویزیون جای سوزن انداختن نبود. ولی از بعد از اون یادم نمیاد که یه سریالی رو دنبال کرده باشم. حتی سریالهای نوروز، مثل پایتخت!! 

خیلی خوبه دور بودن از جعبه جادویی، از خیلی دورویی ها و دروغها به دور هستی و کمتر از وضعیتی که جعبه جادویی نشون میده، حالا چه سیاه نمایی، چه بهشت نمایی، عصبانی میشی.

البته من خیلی فوتبالی هستم و اگه از  جعبه جادویی فوتبال پخش بشه، اکثراً میبینم.


پ.ن.: داداشم بهم زنگ زده و این مکالمه بینمون برقرار شده:

دادشم: کیمیا رو دنبال می کنی؟

من پیش خودم فکر می کنم، آیا منظورش اینه که تو فیسبوک فالوش می کنم؟ آیا منظورش دختری به اسم کیمیا است و میخواد مچ منو بگیره که این کیمیا کیه باهاش میپری؟ ولی بیشتر فکر می کنم، من کسی به اسم کیمیا نمیشناسم. با یه خرده استرس ازش میپرسم: کیمیا چیه؟

دقت کنین که پرسیدم چیه، نه کیه. 

داداشم: سریال جعبه جادویی!! نمیبینی مگه؟

بعد از اون من سعی کرد خونسردی خودمو حفظ کنم و هیچی نگم و نهایتاً بگم: جعبه جادویی اصلاً چی هست؟

اونموقع داداشم خودش گرفت که اصلاً جعبه جادویی من نمی نگاهم!!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۸
دکتر اشتباهی

مردی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید : 
مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟
مرد پاسخ داد : 
معلوم است برای رضای خداوند!
بهلول خواست اخلاص مرد را بیازماید 
در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است 
صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و میگفتن خدا خیرش بدهد
مرد طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایهاالناس بهلول دروغ میگوید 
این مسجد را من ساختم 
من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر میکنید!
بهلول خندید و پاسخ داد
معامله تو باخلق بوده نه با خالق ! 


👈بیایید در زندگیمان با خدا معامله کنیم.


پ.ن.: بعضی کارهایی که میکنیم اگه ازشون حرفی نزنیم خیلی ارزش دارن.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۸
دکتر اشتباهی

بعضی روزها هست که آدم از هر چیزی عصبانی میشه و حالا بدتر از اون اینه که نسبت به یه چیز حساس بشه و هی اون اتفاق بیافته. امروز از اون روزاست که من از هر چیزی عصبانی میشم. مخصوصاً اس ام اس های تبلیغی. امروز با هر اس تبلیغی که میومد، 1 دقیقه فقط به همراه اول و ایرانسل فحش میدادم. باورتون نمیشه که امروز از هر روز بیشتر برام اس تبلیغاتی اومد. 

حالا اس تبلیغاتی به کنار، نمیدونم یاهو چه مشکلی با من داره که امروز بیشتر از صد تا میل اسپمی برام اومده و اونا رو اسپم نکرده و من هی میرم یاهو و میلمو چک میکنم و یه فحش ناقابل راهی شرکت مضخرف یاهو میکنم. واقعاً علم و تکنولوژی اینهمه پیشرفت کرده، یاهو نمیتوه میل های اسپمی رو تشخیص بده. حالا بخوره تو سرش که تشخیص نمیده، وقتی من یه میلی که برام میاد رو میفرستم تو اسپم هام، یعنی اگه بعدش از اونجا دوباره برام میل اومد، یاهو جان، بفرستش تو اسپم خودت. واقعاً خیلی بیشعوره و بشدت عصبانیم کرده.


پ.ن.: توپ، تانک، فشفشه،

                 یاهو یه کم بیشتر دقت کن :)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۲
دکتر اشتباهی

باور کنید شناختن مردمان امروزی کاری بسی دشوار و ناشدنی است. اینقدر ریا و چندرنگی موج می زند در  بین مردم که فکر می کنید که الان و در حال حاضر چه رنگی هستند. ولی بسیار قابل پیش بینی هستند. خانم مهشید امیرشاهی در پیشگفتار کتابش متن زیر را آورده ولی نه برای این دلیلی که من گفتم، ولی باور کنید اگر الان هم می خواست چنین متنی راجب مردمان امروزی بنویسد، همین را می نوشت، شاید شدیدتر. پیشنهاد می کنم کتابش را نخوانید. ولی متن زیر را با دقت بخوانید و ببینید چقدر بیانگر امروز و مردمان امروزی است.


«من این مردم را نمی‌شناسم، مردمی که در چشم‌هایشان بجای حیای آشنا، بی شرمی بیگانه جا دارد. زبانشان را نمیفهمم، زبانی که در عوض سخن شیرین، با تلخ شعار گرفته است. این مردمی که پا را به تجاوز برمی‌دارند و در سر نقشه تهاجم دارند، از من دورند. این مردمی که دستشان چنگ است و دلشان از سنگ، با من نیستند. من این مردمان را نمی شناسم، زبانشان را نمی دانم.»

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۴
دکتر اشتباهی

نمیدونم چرا وقتی حرف از اعتراف میشه همه فکر میکنن باید یه کار خیلی خیلی بدی کرده باشی. آدم کشته باشی. تجاوز کرده باشی. دزدی کرده باشی و ... . مخصوصاً اگه خطرناک بودن هم ضمیمه اش بشه. اون موقع دیگه بقول معلم ریاضی دبیرستانمون «باید حوض بیاری و آب پر کنی». 

فلسفه اعتراف اینه که آدم از یه کاری که قبلاً کرده احساس عذاب وجدان میکنه و با گفتنش یه خرده آرامش پیدا میکنه. عذاب وجدان هم که نسبیه. مثلاً اگه فرض کنید من یه آدمی بکشم، شاید عذاب وجدان نگیرم ولی یکی دیگه عذاب وجدان شدید میگیره. عذاب وجدان به روح و سیرت آدما مربوط میشه. هر چه لطیف تر باشه، گناهان کوچکتر هم آزارش میده.


پ.ن. پیرو مطلب قبلی، دختره خوب در آخرین اظهارنظرش عکس العمل نشون داده که این اعترافت چیه؟ آیا لیاقت 5 سال باهم بودن رو نداشتی؟

برخود لازم می دانم که از این تریبون اعلام کنم، که اعترافات من در حد مثلاً شکوندن لیوانِ و شکستن دل کار من نیست. زمانی که با تو بودم، به هیچ کس دیگری فکر نمیکردم و تو تمام فکر و ذکرم بودی.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۴
دکتر اشتباهی

واقعیت های زیادی در روابط دختر و پسر و زن و شوهر وجود دارد، ولی حقایق چیزهای دیگری است. البته من با توجه به تجربه شخصی خودم و اکثر کسانی که می شناسم، به این نتیجه رسیده ام.

مردها خیلی زیاد، بیشتر از آنچه فکرش را بکنید دوست دارند با عشقشان یا همسرشان صادق باشند ولی این خود معشوقه است که با صداقت مشکل دارد و دوست دارد چیز دیگری باشد و با شنیدن حقیقت بشدت عصبانی و ناراحت می شود و دعوایی اساسی اتفاق می افتد. اکثر مردها همچنین اتفاقی برایشان افتاده است و بعد از این اتفاق تصمیم می گیرند که قبل از گفتن حقیقت بسیار فکر کنند و سپس آنچه که معشوقه شان دوست دارد را بگوید تا مبادا دعوایی رخ بدهد.

یک مثالی می زنم:  دیشب، به همراه دو نفر از دوستانم اتاق یکی دیگر از دوستانم بودیم. با هم داشتیم صحبت می کردیم و می گفتیم و می خندیدیم. کاری که خیلی از اوقات که با هم هستیم انجام می دهیم. یکی از دوستان، در همان زمان داشت با دوست دخترش تلگرام میکرد. این مار برای حدود یک ساعت اتفاق افتاد و در این مدت دوستم اصلاً حواسش به ما نبود (مردها در آن واحد نمی توانند بیشتر از یک کار انجام بدهند!). پس از گذشت حدود یک ساعت خواست به ما بپیوندد و از دوست دخترش خداحافظی کند، گفت از روی تجربه شخصی ام که بارها اتفاق افتاده و سرانجامش به دعوا کشیده شده، ترجیح می دهم، اینترنتم را قطع کنم و تا اینکه به او بگویم که من می خواهم زمانی را با دوستانم که به دیدنم آمدند، سپری کنم.

اینچنین اتفاقاتی بسیار زیاد اتفاق می افتد و معشوقه، پسر یا مرد را علی رغم میل باطنیش، مجبور به دروغ می کند. 

مردها نیز که علاقمند به نتیجه گیری هستند، نتیجه می گیرند که باید به زن ها آنچه را که دوست دارند بشنوند، بگویند. جالب تر از آن هم این است که زن ها بیشتر اوقات متوجه می شوند که حقیقت چیز دیگری است ولی خودشان را گول می زنند.


پ.ن.1: دو بار چنین اتفاقی برای من افتاده و دیشب یاد آن قطعی های مصلحتی اینترنت افتادم. چون بعد از چنین دروغ هایی بشدت احساس عذاب وجدان می کردم، تماماً جزییاتش را بیاد دارم.

پ.ن.2: پایداری یک رابطه، به صداقت در آن رابطه بستگی داره. دروغ بالاخره روزی سر باز می کند و همه چیز را بر باد می دهد.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۸
دکتر اشتباهی


در باب مسئولیت پذیری اروین دیوید یالوم، کتاب روان درمانی اگزیستانسیال (هستی گرا): 

من در اینجا «مسوولیت» را در معنایی خاص به کار می برم؛ همان معنایی که ژان پل سارتر مد نظر داشت، زمانی که مسوول بودن را «بانی و مولف انکار ناپذیر یک رویداد یا شی» معنا کرد. مسوولیت یعنی ایجاد و تالیف. آگاهی از مسوولیت یعنی آگاهی از اینکه خود، سرنوشت، گرفتاری های زندگی، احساسات و در نتیجه رنج هایمان را خود پدید آورده ایم. برای بیماری که چنین مسوولیتی را نپذیرد و همچنان دیگران - دیگر افراد و یا دیگر نیروها - را به خاطر ناراحتی هایش سرزنش کند، درمان حقیقی امکان پذیر نیست.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۸
دکتر اشتباهی

یه سایتی بهتون معرفی میکنم که بهتون میگه شخصیتتون چطوریه. اسمش آزمون MBTI  هستش و سریع بهتون میگه که چطور هستید.

سایت آزمون رو  اینجا ببینید.


شخصیت خودمو هم اگه میخواید بشناسید برید اینجا



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۴:۲۹
دکتر اشتباهی

ساتورن(خدای زمان و درنگ) خطاب به شیرون: تصور کن که چقدر تحمل زندگی جاودان برای آدمی سخت تر و دردناک تر از زندگی است که من برایش تدارک دیده ام. اگر مرگ را نداشتی، مدام نفرینم می کردی که چرا از تو دریغش کرده ام. عمدا کمی تلخی به آن افزوده ام تا با دیدن آسایشی که برایت فراهم می کند، پر ولع و حریصانه در آغوشش نکشی. هم مرگ و هم زندگی را با شیرینی و تلخی در آمیخته ام تا تو را در مرتبه ای میانه سکنی دهم که برایت می خواهم: نه گریز از زندگی و نه گریز از مرگ به زندگی.


میشل دو مونتینی

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۹:۵۸
دکتر اشتباهی

وقتی از دختر شایسته اهل کارولینای جنوبی که تازه از دبیرستان فارغ التحصیل شده بود، پرسیدند چرا یک پنجم امریکایی ها نمی توانند کشور خود را روی نقشه ی جهان پیدا کنند؟ جوابی که مقابل دوربین ها داد، مدت ها دیوانه وار در فضای مجازی پخش شد. اینم لینکش هست.

او گفت: «به شخصه فکر میکنم اهالی امریکا نمی توانند این کار را بکنند چون کسانی در کشور ما هستند که نقشه ندارند، و من فکر می کنم آموزش و پرورش ما مثل مثلاً آفریقای جنوبی یا عراق همه جا مثل مثلاً و من فکر میکنم که آنها باید آموزش و پروش ما در اینجا  یعنی آمریکا باید به آمریکا کمک کند، به آفریقای جنوبی کمک کند و به عراق و کشورهای آسیایی کمک کند، تا بتوانیم آینده خود را بسازیم.» باور کنید که من هم نفهمیدم چی میگه و چی میخواست بگه. 

تمایل به گزافه گویی، کاریست که او انجام داد. مصداق بارزش هم که ما خودمون داریم و چند مدت پیش خانم سحر قریشی یه همینجور کاری رو انجام داد. 

البته خیلی از افراد جامعه اینجور هستن. 

ناگفته نماند که بعضی اوقات بعضی افراد برای اینکه بگن ما خیلی حالیمونه و سطح بالا صحبت کنن، یه چیزهایی میگن که خودشون هم نمیدونن معنیش چیه. حتماً دیدین بعضیا که دارن سخنرانی ایراد میکنن، از لغات و کلماتی استفاده میکنن که بگن ما خیلی بارمونه. 

برای مثال فیلسوف و جامعه شناس آلمانی، یورگن هابرماس میگه:« یقیناً هیچ گونه التزامی مبنی بر مرتبط بودن این انتقال روزافزون بازتابی سنن فرهنگی با دلایل سوبژه‌محور و آگاهی تاریخی آینده‌محور وجود ندارد. تا جایی که ما ازهم پاشیدگی خویشتن داری، از ساختار بین سوبژ]ه‌ای آزادی، یعنی همان توهم تماماً فردگرایانه ی خود مختاری، آکاه می شویم.»

اگه کسی فهمید چی میگه، به من هم بگه!!!

نتیجه‌ی اخلاقی: اگر چیزی برای گفتن نداری، لطف کن زیپ دهنت رو بکش. باور کن که با این کار یه گام خیلی بزرگ درجهت موفقیت برداشتی.


س 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۲۱:۰۲
دکتر اشتباهی