دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل» ثبت شده است

نمیدانم این جمعه چرا اینطور بود و اینطور شد.. همیشه غروب جمعه ها دلگیره... ولی این جمعه، نه تنها دلگیر نبود، بلکه لذتبخش هم بود. یاد اوقات خوشی که با هم داشتیم افتادم. خیلی لذتبخش بود... مرور خاطرات، از خیابون باغ ارم، سینما گرفته، تا جمشیدیه و پارک شهر و پارک ملت و باغ ایرانیان و سعدآباد و ....


یادآوری تمام این خاطرات، لذتبخش است و اگه با اونی که باهاش این خاطرات رو داشتی ولی بد نیستی باهاش، اون خاطراتو بازگو کنی، قشنگترین چیز دنیاست...


پ.ن.: باید بتونم این جمله «میشه برگردی» رو از دیالوگهام حذف کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۲
دکتر اشتباهی

کاش میشد

              فراموشت کنم

کاش می توانستم

              از قلبم بیرون کنم

کاش نمی آمدی

            در سرنوشتم

کاش، کاش

ای کاش

.

.

.

باید بروی

زودتر بروی 

بروی دنبال سرنوشت

رهایم کنی از این وهم و خیال

از این کاش های محال

ولی تو وهم شیرینی

و کیست که از شیرینی بدش آید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۱:۵۰
دکتر اشتباهی


فراموش کردن 

کسی که دوستش داری 

مثل بخاطر آوردن کسی است 

که هرگز او را ندیدی ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۷
دکتر اشتباهی

آدمی به امید زنده است و اگه امید نباشه، زندگی براش بی‌معنی میشه. امید هست که آدمو به جلو هل میده و سختی های زندگی رو براش قابل تحمل میکنه. 

اگه امید نباشه، زندگی هم نیست. 


پ.ن.: در باب پست قبلی، منظورم از تموم شدن همه چی، از بین رفتن امید بازگشت بود. هنوز در اعماق وجودم امیدی به برگشتنت وجود داشت، که به خیر تولد امسالم تموم شد همه چی. برای همیشه امیدم ازبین رفت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۳:۰۵
دکتر اشتباهی


تو را سراییدن چه سود ؟ 

وقتی دستانت سهم دیگریست !

باید جمع کنم بساط عاشقی را ...!


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۷
دکتر اشتباهی

آدم‌ها چو روند از دیده‌ها

  روند از یادها

                


امروز تولدم بود، بدون حتی یک تبریک تولدی. 

ولی در دلم تولدی برپا بود 

و انگار تو برایم کیک تولد پخته بودی.

 آشوب و آتشی بود در درونم.

چه زود از یادها می‌رویم.

آدمی است دیگر، فانی است.

یاد او نیز فانی‌تر است.


پ.ن.: تنها تبریک تولدم، امروز صبح توسط کسی که همیشه بهم پیام میده، «همراه اول»!! تعجب می‌کنم که با این همه بی‌مهری که من نسبت بهش می‌کنم و جواب هیچ‌کدوم از پیامک‌هاش رو نمیدم، بازم بهم پیام میده و تولدم رو تبریک میگه. خیلی بامرام و مهربونه!!! تو دلش هیچی نیست و ازت هیچی به دل نمی‌گیره و فراموشت نمی‌کنه.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۷
دکتر اشتباهی


حالا که رفته ای

از من نخواه دوستت نداشته باشم

تو با رفتن فقط

به این رابطه پایان دادی

برای از بین بُردنِ احساسم

تو باید مرا میکشتی!


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۲۷
دکتر اشتباهی

آیا رفته ای؟

آیا واقعا رفته ای؟

هنوز هستی در خیالم

هنوز هستی در قلبم

هنوز یادت هست در ذهنم

هنوز دلم بارگه توست

ولی، ولی ...

آیا رفته ای؟

اگر رفته ای، پس چرا از ذهنم نمی روی

چرا دلت تنگ می‌شود برایم،

چرا ؟

چرا؟

.

.

.

و صد سؤال دیگر از تو دارم...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۲۶
دکتر اشتباهی



قرار نیست ... "من" 

بنویسم و" تو "بخوانی... !

حتی قرار نیست بفهمی که " من "

به خاطر" تو" نوشته ام... !

فقط قرار است دلم آرام 

بگیرد ... که نمی گیرد ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۰
دکتر اشتباهی


خاطره اولین روز با هم بودن در 17 تیرماه در شیراز، 

نه اینکه با هم بودن،

 با هم یکی بودن و شدن و با هم درآمیختن.iop

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۱۱
دکتر اشتباهی