دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل» ثبت شده است



نمی شود دوستت نداشت

لجم هم که بگیرد از دستت

نهایتش این است که

دفترچه ی خاطراتم

پر از فحش های عاشقانه می شود



مهدیه لطیفی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۷
دکتر اشتباهی


برای دا‌شتنت

باید خرافاتی بود

باید به معجزه اعتقاد داشت...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۲۶
دکتر اشتباهی

پیشنهاد می کنم به همه کافه دارها که:

 روی دیوار کافه ها بنویسید :

اگر روزی دو نفره آمدید

از آن به بعد

از پذیرفتن هر کدامتان

با فرد دیگری

یا تنها

معذوریم...


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۳۵
دکتر اشتباهی


تو مرا جان و جهانی، 

                    چه کنم جان و جهان را ؟


تو مرا گنج روانی، 

                   چه کنم سود و زیان را ؟


 مولانا

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۳۴
دکتر اشتباهی

هر چیز را هم

تقصیرِ من بیندازی

عاشق شدنِ من 

تقصیرِ توست...


عباس معروفی


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۳
دکتر اشتباهی


من

تو را،فروختمت

به تمام خاطرات خوب!

من

تو را،بی نیاز شدم

به رسم تمام نبودن هایت!

من

تو را،

بی تو،

زندگی میکنم

این روزها 


عادل دانتیسم   

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۰۳
دکتر اشتباهی



هیچ کس به عشق معتقد نیست 

 همه می‌گویند

"فراموش می‌کنی"


 من ...

 لبخند تلخی می‌زنم

 نگاهم را بر می‌گردانم !

 

 بعضی ها فراموش نمی‌شوند

 بعضی عشق ها خود ِ‌حقیقت‌اند


 حیف، 

 نمی‌فهمند !


#هومن_داوودی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۵۹
دکتر اشتباهی

غمگین و پشیمان...

عاشق و دلتنگ...

کم نشدن از شور عشق...

سرگردانی و نومیدی از آینده...

تپش قلب...

یه شب، شب نشینی با عشق...

قول دادن از نشکستن دل...

آرام شدن دل...

صبح شدن و بیداری از خواب...

فکر کردن به اتفاقات دیشب...

به نتیجه نرسیدن...

باز تکرار روزهای قبل و رویاپردازی های شبانه...


پ.ن.: هر چی سعی در جمله سازی با این کلمات رو داشتم، موفق نبودم.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۴۱
دکتر اشتباهی

امروز کلا هوا بارونی بود و خیلی دلنشین و لذتبخش برای خیلیها. منم که دلم گرفته بود و با قدم زدن زیر بارون سعی در آروم کردن خودم داشتم. هیییی روزگار یادش بخیر. بارون که میبارید و هوا که عالی میشد، بهش زنگ میزدمو با هم میحرفیدیم و انگار با هم داریم زیر بارون قدم میزدیم و گرمای صمیمیت و عشقی که بینمون بود باعث میشد سرما رو حس نکنیم.

 امروز عصر هم سردم نشد، ولی علتش غرق شدن در تفکراتم بود، اصلاً حواسم به خیس شدنم و اینکه همه داشتن نگام میکردن و بهم میخندیدن و میگفتن این بارون ندیدس نبود. حسابی خیس شدم و وقتی اومدم اتاق تازه متوجه شدم ولی خیس شدن با بارون رو خیلی دوست دارم و از چتر متنفرم.


پ.ن.: مدت خیلی زیادی میشه، بیشتر از 2 یا سه سال، به حرف مردم اهمیت نمیدم و برای خودم زندگی میکنم. 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۲۱
دکتر اشتباهی

چهارشنبه سوری هم به خوبی و خوشی گذشت. البته من بیشتر گرفتار خونه تکونی بودم و آخر شبی فقط از رو آتیش پریدم. 

تا الان که بیکار نشدم ولی الان که بیکار شدم، همش دختره خوب تو ذهنمه و هی فکر میکنم که الان چیکار میکنه. خیلی وقته ازش خبری ندارم و دلم بشدت براش تنگ شده.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۴۱
دکتر اشتباهی