دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۲۵۲ مطلب با موضوع «عاشقانه ها» ثبت شده است

این انیمیشن زیبا رو حتما ببینین، بقول خندوانه ای ها، خیلی باحاله، خیـــــــلی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۷
دکتر اشتباهی

باید یاد بگیریم تا وقتی

از عشق کسی مطمئن نشده ایم ، 

با او خاطره ایی نسازیم!


چرا که تاوان خاطرات ، جنون است و بس!


 گابریل گارسیا مارکز



پ.ن. باشد که عبرت بگیرند، متفکران!!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۵
دکتر اشتباهی


شب،با چشمان اسبی که در شب می‌ لرزد،


شب،با چشمان آبی که در دشت خفته است،


در چشمان توست.


اسبی که می‌ لرزد


در چشمان آب‌های نهانی توست.


چشمان آب:سایه


چشمان آب:چاه


چشمان آب:رویا.


سکوت و تنهایی


دو جانور کوچکی است که ماه بدیشان راه می‌ نماید،


دو جانور کوچک که از چشمان تو می‌نوشند،


از آب‌های نهانت


اگر چشمانت را بگشایی


شب،دروازه‌های مُشک را باز می‌گشاید


قلمرو پنهان آب‌ها آشکار می‌شود از نهفت ِ شب ِ جاری،


و اگر چشمانت را بربندی


رودی از درون می‌آکندت


پیش می‌ رود،


بر تو ظلمت می‌ گسترد،


و شب


رطوبت اعماقش را


به تمامی


بر سواحل جان تو می‌بارد.

 


احمد شاملو


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۲
دکتر اشتباهی

اغلب ما سواد رابطه نداریم...


بلد نیستیم بفهمیم دنیای آدم‌ها با هم فرق دارد!!!

توقع داریم کسی که با ماست خود ما باشد،

حتی حاضر نیستیم به نیازها، خواسته‌ها و علایق او توجه کنیم،

غرور خودمان را بسیار دوست داریم!!!

اما توقع داریم او غرور و نیاز و توقع نداشته باشد!

و درکش سخت است برای ما

که او دنیایی دارد که خودش ساخته و آن را صرفا با ما به اشتراک گذاشته...

نه اینکه بخواهد بر اساس خواسته‌ی ما دنیای تازه‌ای بسازد...


ما بلد نیستیم کنار هم باشیم...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۰
دکتر اشتباهی


سپیده که سر بزند

در این بیشه‌زار خزان زده 

شاید گلی بروید

شبیه آنچه در بهار بوئیدیم

پس به نام زندگی

هرگز نگو هرگز...



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۳
دکتر اشتباهی

در حقیقت آدمی، در یک سکانس از زندگی اش گیر میکند

و بعد دیگر مهم نیست که تا کجا پیش می رود،

تا هر جایی که برود

تا هر جایی 

بازهم با یک چشم برهم زدن برمیگردد به همان سکانس،

همان سال 

همان روز 

همان ساعت 

همان لحظه..

و پیر شدن انسان از همین لحظه شروع می شود

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۱
دکتر اشتباهی

چقدر خوبه که خدا بعضی اوقات دعات رو فوری اجابت می کنه و تو پیش خودت میگی  ای کاش یه چیز دیگه ای از خدا می خواستم.

اتفاقا من این بار همون چیز دیگه رو خواستم. دلم بشدت تنگ بود و از خدا اونو خواستم و خدا بهم دادش، هر چند برای چند لحظه، هر چند دوباره بعدش احساس سرخوردگی می کردم. هر چند بعدش از خورم عصبانی بودم که چرا نتونستم اونو برا خودم نگه دارم.


ولی، ولی با همه ی این حرفا، ارزشش رو داشت.


پ.ن.: خدا به تو هر چی دوست داری بده. 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۷
دکتر اشتباهی

چه کم!

خیلی بیشتر از کم!!

باید فکری کرد و طرحی نو در انداخت،

فرهنگستان باید کلمه ای بیافزاید،

دوستت دارم جمله کاملی نیست،

سیر نمی کند،

کاش کلمه ها بیشتر بلد بودند

و بهتر بیان می کردند!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۴
دکتر اشتباهی

می‌دانم خدایان انسان را

بدل به شیئی می‌کنند

بی آنکه روح را از او برگیرند

تو نیز بدل به سنگی شده‌ای 

در درون من

تا اندوه را جاودانه سازی


 آنا آخماتووا


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۲
دکتر اشتباهی

و این روزها عاشقانه هایم را تند تر مینویسم...

عاشقانه هایی که نبودنت را به رخ من میکشد و خاطره هایمان را چه آشکار به یادم می آورد...

خاطراتی از جنس عشق و تو میدانی که عشقمان را چه زیبا به تصویر میکشد "درد"....

بیا که تاب این درد از تحمل من خارج است و تو دوای بسیاری از درد های منی،

                         ای  درد بی درمان من...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۸
دکتر اشتباهی