دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۲۵۲ مطلب با موضوع «عاشقانه ها» ثبت شده است



هیچ کس به عشق معتقد نیست 

 همه می‌گویند

"فراموش می‌کنی"


 من ...

 لبخند تلخی می‌زنم

 نگاهم را بر می‌گردانم !

 

 بعضی ها فراموش نمی‌شوند

 بعضی عشق ها خود ِ‌حقیقت‌اند


 حیف، 

 نمی‌فهمند !


#هومن_داوودی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۵۹
دکتر اشتباهی

هر چی آرزوی خوبِ مالِ تو...





۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۰۲
دکتر اشتباهی

غمگین و پشیمان...

عاشق و دلتنگ...

کم نشدن از شور عشق...

سرگردانی و نومیدی از آینده...

تپش قلب...

یه شب، شب نشینی با عشق...

قول دادن از نشکستن دل...

آرام شدن دل...

صبح شدن و بیداری از خواب...

فکر کردن به اتفاقات دیشب...

به نتیجه نرسیدن...

باز تکرار روزهای قبل و رویاپردازی های شبانه...


پ.ن.: هر چی سعی در جمله سازی با این کلمات رو داشتم، موفق نبودم.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۴۱
دکتر اشتباهی

امروز کلا هوا بارونی بود و خیلی دلنشین و لذتبخش برای خیلیها. منم که دلم گرفته بود و با قدم زدن زیر بارون سعی در آروم کردن خودم داشتم. هیییی روزگار یادش بخیر. بارون که میبارید و هوا که عالی میشد، بهش زنگ میزدمو با هم میحرفیدیم و انگار با هم داریم زیر بارون قدم میزدیم و گرمای صمیمیت و عشقی که بینمون بود باعث میشد سرما رو حس نکنیم.

 امروز عصر هم سردم نشد، ولی علتش غرق شدن در تفکراتم بود، اصلاً حواسم به خیس شدنم و اینکه همه داشتن نگام میکردن و بهم میخندیدن و میگفتن این بارون ندیدس نبود. حسابی خیس شدم و وقتی اومدم اتاق تازه متوجه شدم ولی خیس شدن با بارون رو خیلی دوست دارم و از چتر متنفرم.


پ.ن.: مدت خیلی زیادی میشه، بیشتر از 2 یا سه سال، به حرف مردم اهمیت نمیدم و برای خودم زندگی میکنم. 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۲۱
دکتر اشتباهی

هفته اول که گذشت و من در حال سازگار شدن با خوابگاه هستم و کم کم دوباره دارم به فضای خوابگاه عادت می کنم. فکرها و آرزوهای بزرگی و خیلی بزرگی تو سرم دارم و میخوام هفته آینده بیارمشون رو کاغذ و تمامی موانع رسیدن به اونها و راههای رسیدن به اونها رو بنویسم و یه برنامه ریزی عالی برای نیل به این آرزها بکنم.


برام دعا کنید که تو این راه موفق باشم و بتونم ارادمو دوباره قوی کنم.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۱
دکتر اشتباهی

این روزهایم بیخودی و بیهوده میگذره و من بدون هدف زندگی رقت انگیزی را میکنم و هر شب موقع خواب از خودم متنفر میشوم و صبح دوباره روز از نو و روزی از نو.

این روزها نارون ها شبیه شکوفه های گیلاس به زمین میریزند. فکر کنم نارون با دل من دارد همدردی می کند. چه بهاری است این بهار همراه با نارون های دوست داشتنی و همدرد من.

نمیدانم بعد از آن برگ می آورم  یا اینکه نشان خشک شدن است و در حال خشک شدنم. تنها کاری که میتوانم بکنم، صبر کردن است.


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۴۱
دکتر اشتباهی

این روزها که روزهای آخر ساله، هنوز درگیر خونه تکونی هستم و امروز اولین شیشه شکست. 

دلم بشدت برای دختره خوب تنگ شده و طول روز حرفهای زیادی برای گفتن دارم ولی شب که میشه، خستگی باعث از یاد رفتن همه حرفها میشه. امیدوارم امسال آخرین سال مجردی باشه و سال دیگه حتما ازدواج کنه و خوشبخت تر بشه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۲۵
دکتر اشتباهی

چهارشنبه سوری هم به خوبی و خوشی گذشت. البته من بیشتر گرفتار خونه تکونی بودم و آخر شبی فقط از رو آتیش پریدم. 

تا الان که بیکار نشدم ولی الان که بیکار شدم، همش دختره خوب تو ذهنمه و هی فکر میکنم که الان چیکار میکنه. خیلی وقته ازش خبری ندارم و دلم بشدت براش تنگ شده.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۴۱
دکتر اشتباهی

رفتی و نمی‌شوی فراموش
می‌آیی و می‌روم من از هوش
پایت بگذار تا ببوسم

چون دست نمی‌رسد به آغوش
بنشین که هزار فتنه برخاست
از حلقه عارفان مدهوش
آتش که تو می‌کنی محالست
کاین دیگ فرونشیند از جوش
ای خواجه برو به هر چه داری
یاری بخر و به هیچ مفروش!


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۲۲
دکتر اشتباهی
به هر جا می نگرم، چیزی جز خاطره، خاطره عزیز نمی بینم. 
تو را چه شده، مرا چه شده!! نمی دانم!
چه خوب، چه بد، عزیزند همگی،
حال آنکه همگی یکی بیش نیست و 
یکی همه زندگیست.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۵۳
دکتر اشتباهی