محبت فعال است. عشق بالغانه دوست داشتن است، نه دوست داشته شدن. فرد عاشقانه به دیگری می بخشد، «تسلیم» دیگری نمی شود و عشق همین است و نیاز به یک دل دارد.
محبت فعال است. عشق بالغانه دوست داشتن است، نه دوست داشته شدن. فرد عاشقانه به دیگری می بخشد، «تسلیم» دیگری نمی شود و عشق همین است و نیاز به یک دل دارد.
درباب واقعیت و حقیقت مارکوس اورلیوس میگه:
آنچه می شنویم یک نظر است نه یک واقعیت، آنچه می بینیم منظره ای است نه یک حقیقت.
همیشهیِ همیشه یادم میمونه که تو رو خیلی دوست داشتم و دارم و هیچوقت فراموشت نمیکنم و یادم میمونه که دوستت دارم. حتی اگه یه وقتی بعد از 60 سالگی زن گرفتم و باهاش خوب بودم یادم میمونه.
پ.ن.: دلی که عاشق میشه، دیگه مالِ خودت نیست. نمیشه آرومش کرد.
ژان پل سارتر در باب امیدواری و جهالت میگه:
«بی دانش، نه می توان امیدوار بود نه ناامید.»
پ.ن.: اگه ادعا داری که جهالت نداری، تکلیف خودتو مشخص کن؟
پیشاپیش لغو تحریمها رو به تمام ایرانیا تبریک میگم. انشالله که هیچوقت از محبت کردن به کسی تحریم نشویم و خودمون هم تحریم عشقی نشیم که نتونیم عشقمون رو بروز بدیم.
پ.ن.: به امید برداشته شدن تمام تحریمهای زندگی، مخصوصاً عشق...
+ چقدر خوبه که بعضی مواقع خودت رو از قید و بند عرف و شرع و همه چی آزاد کنی و هر کار دلت بخواد بکنی. آزاد و رها باشی و هر جا دلت خواست پرواز کنی.
+ کسی که عاشق واقعی باشه، خودش رو بی قید و شرط در اختیار عشقش قرار میده و از اینکه خودشو در اختیار اون قرار داده هیچ هراسی نداره و نهایت لذت رو میبره. اصلاً یه روایتی داریم از دکتر: بندهی در بند عشق، بنده بی قید و شرط معشوق است.
این کارها کار دل است و هر کاری که از دل برآید خوش است و بر دل نشیند.
ارتباط دادن دو مثبت بالا با خودتون!!
داداشم بهم پیام داد که فلان کد رو به فلان شماره بفرست، من خیلی از اینکارا نمیکنم. بهم زنگ زد و گفت بفرست. فرستادم. بعدش همراه اول پیام داد که برای دریافت آوای انتظار رایگان فلان کد رو به همین شماره بفرست. بازم فرستادم.
این آهنگ رو خود همراه اول برام رایگان کرده. آهنگ رفتم و بار سفر بستم، علیرضا قربانی.
پ.ن.: همراه اولم بعضی اوقات باحاله.
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
پشت دریاها شهری است
من نمی دانم، نمیخواهم که بدانم
که در آنجا پنجره ها رو به تجلی باز است؟
عاشقی پابرجاست؟
یا که عاشقی را گردن زده اند؟
چون که عشقش را حاشا نکرد؟
دور خواهم شد از هر شهری
از هر آبادی ای
مردمان شهر پر از حس عجیبی اند.
منکر عشق اند و نیست درمانی
همچنان خواهم راند
و فقط به آبی دریا دل خواهم بست
تا که مرگ مرا در آغوش کشد.
پ.ن. تراوشاتی ناپخته ولی من باب از یاد نرفتن، شاید بعداً پخته ترشان کردم.
عمرمان به سرعت در حال گذر است و خود نمی دانیم. گذر عمر را احساس نمیکنیم. وقتی بچه بودیم آرزو می کردیم که هر چه زودتر بزرگ و آدم بزرگ شویم، ولی حالا که بزرگ شده ایم، آرزویمان بازگشت به دوران کودکی است ولی آرزویی بس محال است. از همه بدتر این است که همانطور که ما بزرگ می شویم، پدر و مادرمان هم بزرگ می شوند. ولی ما اگر احساس کنیم، فقط گذر عمر خود را احساس می کنیم. آنها که تمام وجودمان از آنهاست، روز به روز پیرتر می شوند و ما بی خبر.
خدایا به پدر و مادر همه سلامتی کامل عطا بفرما و آنها را از بیماری ها به دور بدار.
پ.ن.1: قریب به 4 ماه است که به اینجا آمده ام و خانه نرفتم و دلم برایشان بسی تنگ شده است.
پ.ن.2: در زمان دختره خوب، اینقدر دلتنگ خانواده نمیشدم، چون او هم بخشی اصلی از خانواده ام بود.
پ.ن.3: دلتنگی نسبت به دختره خوب هم عاملی بر تشدید این احساس دلتنگی شده است.
نمیدونم چرا وقتی حرف از اعتراف میشه همه فکر میکنن باید یه کار خیلی خیلی بدی کرده باشی. آدم کشته باشی. تجاوز کرده باشی. دزدی کرده باشی و ... . مخصوصاً اگه خطرناک بودن هم ضمیمه اش بشه. اون موقع دیگه بقول معلم ریاضی دبیرستانمون «باید حوض بیاری و آب پر کنی».
فلسفه اعتراف اینه که آدم از یه کاری که قبلاً کرده احساس عذاب وجدان میکنه و با گفتنش یه خرده آرامش پیدا میکنه. عذاب وجدان هم که نسبیه. مثلاً اگه فرض کنید من یه آدمی بکشم، شاید عذاب وجدان نگیرم ولی یکی دیگه عذاب وجدان شدید میگیره. عذاب وجدان به روح و سیرت آدما مربوط میشه. هر چه لطیف تر باشه، گناهان کوچکتر هم آزارش میده.
پ.ن. پیرو مطلب قبلی، دختره خوب در آخرین اظهارنظرش عکس العمل نشون داده که این اعترافت چیه؟ آیا لیاقت 5 سال باهم بودن رو نداشتی؟
برخود لازم می دانم که از این تریبون اعلام کنم، که اعترافات من در حد مثلاً شکوندن لیوانِ و شکستن دل کار من نیست. زمانی که با تو بودم، به هیچ کس دیگری فکر نمیکردم و تو تمام فکر و ذکرم بودی.