دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۱۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دختره خوب» ثبت شده است

بوسه، اولین جرعه از جامی است که خداوند آن را از چشمه ی عشق پر ساخته است.

جبران خلیل جبران

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۷
دکتر اشتباهی

تصمیم، دردناک و رنج آور است، نیز به این دلیل که اگر ژرف بنگریم، نه تنها هریک از ما را با آزادی رودرو می کند، بلکه با تنهایی بنیادین و با این واقعیت هم مواجه می سازد که هر یک از ما به تنهایی مسئول وضعیت موجود در زندگی خویشیم. اگر فرد، دیگری را به تصمیم گیری به جای خود بگمارد یا ترغیب کند، می تواند هم تصمیم خویش را داشته باشد و هم از درد تنهایی احتراز کند. اریش فروم بارها تآکید کرده انسانها همیشه منشی دوسویه گرا نسبت به آزادی دارند. با اینکه به پیکاری بی امان برای رسیدن به آزادی دست می زنند، منتظر فرصتی هستند که از آن صرف نظر کنند و به نظامی استبدادی تن دردهند تا از باری که آزادی و تصمیم بر دوش شان نهاده بکاهند.

اروین دیوید یالوم

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۶
دکتر اشتباهی

ربود صبر ز دل جان ز تن جدایی تو
جدایی تو چه ها کرد با جدایی تو.


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۱۰
دکتر اشتباهی

همیشه‌یِ همیشه یادم میمونه که تو رو خیلی دوست داشتم و دارم و هیچوقت فراموشت نمی‌کنم و یادم میمونه که دوستت دارم. حتی اگه یه وقتی بعد از 60 سالگی زن گرفتم و باهاش خوب بودم یادم میمونه.



پ.ن.: دلی که عاشق میشه، دیگه مالِ خودت نیست. نمیشه آرومش کرد.

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۳
دکتر اشتباهی

داداشم بهم پیام داد که فلان کد رو به فلان شماره بفرست، من خیلی از اینکارا نمیکنم. بهم زنگ زد و گفت بفرست. فرستادم. بعدش همراه اول پیام داد که برای دریافت آوای انتظار رایگان فلان کد رو به همین شماره بفرست. بازم فرستادم. 

این آهنگ رو خود همراه اول برام رایگان کرده. آهنگ رفتم و بار سفر بستم، علیرضا قربانی.

پ.ن.: همراه اولم بعضی اوقات باحاله.



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۱
دکتر اشتباهی

عمرمان به سرعت در حال گذر است و خود نمی دانیم. گذر عمر را احساس نمیکنیم. وقتی بچه بودیم آرزو می کردیم که هر چه زودتر بزرگ و آدم بزرگ شویم، ولی حالا که بزرگ شده ایم، آرزویمان بازگشت به دوران کودکی است ولی آرزویی بس محال است. از همه بدتر این است که همانطور که ما بزرگ می شویم، پدر و مادرمان هم بزرگ می شوند. ولی ما اگر احساس کنیم، فقط گذر عمر خود را احساس می کنیم. آنها که تمام وجودمان از آنهاست، روز به روز پیرتر می شوند و ما بی خبر. 

خدایا به پدر و مادر همه سلامتی کامل عطا بفرما و آنها را از بیماری ها به دور بدار.


پ.ن.1: قریب به 4 ماه است که به اینجا آمده ام و خانه نرفتم و دلم برایشان بسی تنگ شده است.

پ.ن.2: در زمان دختره خوب، اینقدر دلتنگ خانواده نمیشدم، چون او هم بخشی اصلی از خانواده ام بود.

پ.ن.3: دلتنگی نسبت به دختره خوب هم عاملی بر تشدید این احساس دلتنگی شده است.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۸
دکتر اشتباهی

نمیدونم چرا وقتی حرف از اعتراف میشه همه فکر میکنن باید یه کار خیلی خیلی بدی کرده باشی. آدم کشته باشی. تجاوز کرده باشی. دزدی کرده باشی و ... . مخصوصاً اگه خطرناک بودن هم ضمیمه اش بشه. اون موقع دیگه بقول معلم ریاضی دبیرستانمون «باید حوض بیاری و آب پر کنی». 

فلسفه اعتراف اینه که آدم از یه کاری که قبلاً کرده احساس عذاب وجدان میکنه و با گفتنش یه خرده آرامش پیدا میکنه. عذاب وجدان هم که نسبیه. مثلاً اگه فرض کنید من یه آدمی بکشم، شاید عذاب وجدان نگیرم ولی یکی دیگه عذاب وجدان شدید میگیره. عذاب وجدان به روح و سیرت آدما مربوط میشه. هر چه لطیف تر باشه، گناهان کوچکتر هم آزارش میده.


پ.ن. پیرو مطلب قبلی، دختره خوب در آخرین اظهارنظرش عکس العمل نشون داده که این اعترافت چیه؟ آیا لیاقت 5 سال باهم بودن رو نداشتی؟

برخود لازم می دانم که از این تریبون اعلام کنم، که اعترافات من در حد مثلاً شکوندن لیوانِ و شکستن دل کار من نیست. زمانی که با تو بودم، به هیچ کس دیگری فکر نمیکردم و تو تمام فکر و ذکرم بودی.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۴
دکتر اشتباهی

یه قولی به دختره خوب داده بودم که اعترافاتی رو بموقع خودش بکنم. چند روز پیش، یه مطلبی گذاشتم حاوی یه اعتراف. بعدش اون توی وبلاگش نوشت که از من دلگیره. 

امروز می خوام یه اعتراف دیگه ای بکنم. البته بهش نمیشه اعتراف کردن گفت.

یه بار ازم خواست تمام ویدیو موزیک هایی که خوانندشون خانم هستم رو حذف کنم. البته که حذف کردم. بعدش بهم گفت که دیگه گوش نکن. منم گوش نکردم. دارم اعتراف می کنم و لزومی نمیبینم که دروغ بگم. شاید تو اتاق بچه ها یا جای دیگه گوش می کردم. ولی اینکه خودم بذارم و گوش کنم، نه. 

ولی آهنگهاشون رو که تو لب تاپم داشتم پاک نکردم. موزیک ویدیوها رو پاک کردم ولی صوتی ها رو نه! 

آخه اینا واقعاً بااحساس می خونن. البته شاید به یه دهه 70ی یا 80ی بگی. متنفر باشه ازشون. ولی واقعاً خوب می خونن. ما دهه شصتیا عاشق صداشونیم. بعد از جداییمون بیشتر آهنگهایی مهستی رو گوش میکردم. خیلی به دلم مینیشینه.

 

پ.ن. اوایل این آهنگ رو گوش میکردم.

پ.ن: 

در مسجد عشق رفته بودم به نماز

گفتند اذان بگو ... من از آن گفتم!

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲ ۱۰ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۷
دکتر اشتباهی

بی احساس نیستم ولی ...


دختره خوب میدانی که نمیتوانم مثل قبل و زمان صمیمیت باهات باشم، هر چند که دلم هنوز با توست و صدایت صدای زندگی بخشیدن و زنده کردن است.


امیدوارم امتحانت را خوب بدهی.



پ.ن. دختره خوب امشب باهام تماس گرفت.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۷
دکتر اشتباهی

واقعیت های زیادی در روابط دختر و پسر و زن و شوهر وجود دارد، ولی حقایق چیزهای دیگری است. البته من با توجه به تجربه شخصی خودم و اکثر کسانی که می شناسم، به این نتیجه رسیده ام.

مردها خیلی زیاد، بیشتر از آنچه فکرش را بکنید دوست دارند با عشقشان یا همسرشان صادق باشند ولی این خود معشوقه است که با صداقت مشکل دارد و دوست دارد چیز دیگری باشد و با شنیدن حقیقت بشدت عصبانی و ناراحت می شود و دعوایی اساسی اتفاق می افتد. اکثر مردها همچنین اتفاقی برایشان افتاده است و بعد از این اتفاق تصمیم می گیرند که قبل از گفتن حقیقت بسیار فکر کنند و سپس آنچه که معشوقه شان دوست دارد را بگوید تا مبادا دعوایی رخ بدهد.

یک مثالی می زنم:  دیشب، به همراه دو نفر از دوستانم اتاق یکی دیگر از دوستانم بودیم. با هم داشتیم صحبت می کردیم و می گفتیم و می خندیدیم. کاری که خیلی از اوقات که با هم هستیم انجام می دهیم. یکی از دوستان، در همان زمان داشت با دوست دخترش تلگرام میکرد. این مار برای حدود یک ساعت اتفاق افتاد و در این مدت دوستم اصلاً حواسش به ما نبود (مردها در آن واحد نمی توانند بیشتر از یک کار انجام بدهند!). پس از گذشت حدود یک ساعت خواست به ما بپیوندد و از دوست دخترش خداحافظی کند، گفت از روی تجربه شخصی ام که بارها اتفاق افتاده و سرانجامش به دعوا کشیده شده، ترجیح می دهم، اینترنتم را قطع کنم و تا اینکه به او بگویم که من می خواهم زمانی را با دوستانم که به دیدنم آمدند، سپری کنم.

اینچنین اتفاقاتی بسیار زیاد اتفاق می افتد و معشوقه، پسر یا مرد را علی رغم میل باطنیش، مجبور به دروغ می کند. 

مردها نیز که علاقمند به نتیجه گیری هستند، نتیجه می گیرند که باید به زن ها آنچه را که دوست دارند بشنوند، بگویند. جالب تر از آن هم این است که زن ها بیشتر اوقات متوجه می شوند که حقیقت چیز دیگری است ولی خودشان را گول می زنند.


پ.ن.1: دو بار چنین اتفاقی برای من افتاده و دیشب یاد آن قطعی های مصلحتی اینترنت افتادم. چون بعد از چنین دروغ هایی بشدت احساس عذاب وجدان می کردم، تماماً جزییاتش را بیاد دارم.

پ.ن.2: پایداری یک رابطه، به صداقت در آن رابطه بستگی داره. دروغ بالاخره روزی سر باز می کند و همه چیز را بر باد می دهد.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۸
دکتر اشتباهی