دوست داشتم
معلم املای تو بودم
و " دوستت دارم " را املاء بگویم
و هی بپرسم تا کجا گفتم ؟
تو بگویی " دوستت دارم "
فروغفرخزاد
دوست داشتم
معلم املای تو بودم
و " دوستت دارم " را املاء بگویم
و هی بپرسم تا کجا گفتم ؟
تو بگویی " دوستت دارم "
فروغفرخزاد
It was a disaster
One person laughed
Her laughter was like you,
I said in my heart
soul..
فاجعه آنجا بود
یک نفر خندید
خنده اش مثل تو بود،
در دلم گفتم
ای جان..
کاش همیشه پاییز باشد،
تا تو دلت هوایی شود و
هوای منو کنه.
و ای کاش هیچوقت پاییز نباشد،
که من یاد خاطراتت نیافتم.
پ.ن.: پاییز متناقض
با هر تلخی به یاد تو می افتم،
و دلم میریزد;
چه قهوه،
چه خاطره،
چه طعم،
اسم کتاب،
و بیشتر از همه چیز تیتر یک پست!!!
مردم می گویند عشق کور است،
زیرا نمی دانند که عشق چیست.
من به تو می گویم ،
فقط عشق چشم دارد
به غیر از عشق همه چیز نابیناست...
من تمامی ِ مردگان بودم
مرده ی پرندگانی که می خوانند
و خاموش اند،
مرده ی زیبا ترین جانوران
بر خاک و در آب
مرده ی آدمیان همه
از بد و خوب...
من آنجا بودم
در گذشته
بی سرود.
با من رازی نبود
نه تبسمی
نه حسرتی.
به مهر
مرا
بی گاه
در خواب دیدی
و با تو بیدار شدم...
احمد شاملو
سهم من
گردش حُزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی جان دادن
که به من می گوید:
"دست هایت را
دوست می دارم"
فروغ فرخزاد