کاش میشد
فراموشت کنم
کاش می توانستم
از قلبم بیرون کنم
کاش نمی آمدی
در سرنوشتم
کاش، کاش
ای کاش
.
.
.
باید بروی
زودتر بروی
بروی دنبال سرنوشت
رهایم کنی از این وهم و خیال
از این کاش های محال
ولی تو وهم شیرینی
و کیست که از شیرینی بدش آید.
کاش میشد
فراموشت کنم
کاش می توانستم
از قلبم بیرون کنم
کاش نمی آمدی
در سرنوشتم
کاش، کاش
ای کاش
.
.
.
باید بروی
زودتر بروی
بروی دنبال سرنوشت
رهایم کنی از این وهم و خیال
از این کاش های محال
ولی تو وهم شیرینی
و کیست که از شیرینی بدش آید.
امروزم نسبت به دیروز پیشرفت داشتم و غروب رفتم زمین چمن دویدم و یکم ورزش کردم. دارم کم کم به روال عادی برمیگردم، امیدوارم خیلی دیر نشده باشه.
دل من هر روز
و هر شب
هوس روی تو دارد
چشم من
هوس لبخند تو دارد
لبخندی نزدیک به خنده
دندانهایت
دلم تنگشان است.
یک روز از دور دست
می آیی. . .
آن روز
من
پای نزدیک شدن ندارم . . .
پ.ن.: امیدوارم به گذشته و 7 سال قبل برنگردی.
فراموش کردن
کسی که دوستش داری
مثل بخاطر آوردن کسی است
که هرگز او را ندیدی ...
به خودم آمدم
از رفتنت
دو فنجان قهوه
یک سکوت
و کمی پوچی
در خانه مانده بود…!
آیدین غلامحسینی
پ.ن.: صلاح کار خویش، خسروان دانند، منتها تفکر و آیندهنگری رو از یاد نبرند خسروان!!
شهامت میخواهد!
دوست داشتن کسی که
هیچ وقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد...
ویسلاوا شیمبورسکا
آدمی به امید زنده است و اگه امید نباشه، زندگی براش بیمعنی میشه. امید هست که آدمو به جلو هل میده و سختی های زندگی رو براش قابل تحمل میکنه.
اگه امید نباشه، زندگی هم نیست.
پ.ن.: در باب پست قبلی، منظورم از تموم شدن همه چی، از بین رفتن امید بازگشت بود. هنوز در اعماق وجودم امیدی به برگشتنت وجود داشت، که به خیر تولد امسالم تموم شد همه چی. برای همیشه امیدم ازبین رفت.
توی اتوبوس دختر و پسری کنار هم نشسته بودن و حرف میزدن. پنجره باز بود
و باد مزاحم میپیچید لای موهای دختر و میریختش تو صورتش.
پسر هر چندلحظه یکبار با دستاش موهای دختر رو از روی صورت دختر کنار میزد تا صورتش رو ببینه!
چقدر بادِ مزاحم شاعر بود و چقدر پسر نمیدونست هر بار که موهارو کنار میزنه یک رج شعر میبافه!
دروغ چرا، گاهی دلخوشیا چقدر کوچیک میشن و حسرتا چقدر بزرگ!
جواد داوری
پ.ن.: یاد خاطره خط خیابون ولی عصر و کاخ سعدآباد افتادم.
حالا که رفته ای
از من نخواه دوستت نداشته باشم
تو با رفتن فقط
به این رابطه پایان دادی
برای از بین بُردنِ احساسم
تو باید مرا میکشتی!