کاش میشد
فراموشت کنم
کاش می توانستم
از قلبم بیرون کنم
کاش نمی آمدی
در سرنوشتم
کاش، کاش
ای کاش
.
.
.
باید بروی
زودتر بروی
بروی دنبال سرنوشت
رهایم کنی از این وهم و خیال
از این کاش های محال
ولی تو وهم شیرینی
و کیست که از شیرینی بدش آید.
کاش میشد
فراموشت کنم
کاش می توانستم
از قلبم بیرون کنم
کاش نمی آمدی
در سرنوشتم
کاش، کاش
ای کاش
.
.
.
باید بروی
زودتر بروی
بروی دنبال سرنوشت
رهایم کنی از این وهم و خیال
از این کاش های محال
ولی تو وهم شیرینی
و کیست که از شیرینی بدش آید.
حاضرم قسم بخورم
اگه تمام روز های هفته را قاطی کنید داخل یک ظرف بریزید
و جابجا بچینید در هفته ،
شاید شنبه و چهارشنبه را نشناسم
ولی
جمعه با این غروب لعنتیش را بدون شک می شناسم !
غروب جمعه ذاتا دلگیر است
امروزم نسبت به دیروز پیشرفت داشتم و غروب رفتم زمین چمن دویدم و یکم ورزش کردم. دارم کم کم به روال عادی برمیگردم، امیدوارم خیلی دیر نشده باشه.
دل من هر روز
و هر شب
هوس روی تو دارد
چشم من
هوس لبخند تو دارد
لبخندی نزدیک به خنده
دندانهایت
دلم تنگشان است.
"بی سلام" آمدی...!
پس "بی خداحافظ" برو...!
"عشق بی آغاز"،
"بی پایان" بماند بهتر است...!
پ.ن.: از صبح تا حالا درحال تمیزکاری و جابجایی وسایل هستیم و بشدت خستم.
پ.ن. خاص: تو خیلی قوی هستی و باید بتونی و میتونی.
شب قدر؛ شبی که باران فرو می بارد،
هر قطره اش فرشته ای است که بر این کویر خشک و تافته،
در کام دانه ای، بوته ی خشکی و درخت سوخته ای
و جان عطشناک مزرعه ای فرو می افتد و رویش و خرمی
و باغ و گل سرخ را نوید میدهد.
چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن
و در زیر این باران ماندن و قطره ای از آن بر پوست تن
و پیشانی و لب و چشم خویش حس نکردن،
خشک و غبار آلود زیستن و مردن !
(دکتر شریعتی، مجموعه آثار2 «خودسازی انقلابی» ص 251 تا 254
رفتن داریم تا رفتن
گاهی کسی با دلش میرود ..
گاهی هم با پایش
یک رفتن هم داریم
فقط .. اسمش رفتن است
اما نه کسی جایی میرود
نه دلی از دلی کنده میشود
و این عذاب است !
فراموش کردن
همان جنگ کردن است
تنها تفاوت اش
این است که تنها چیزی که مقابلِ توست
خاطراتی ست که جانی بیش از جانِ آدم دارد....