دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

دکتر اشتباهی

داستان زندگی یه دانشجوی دکتری، بعد از جدایی از عشقش و بیان خاطرات و هر آنچه در ذهنش میگذره.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

مطالب پربحث‌تر

پیوندهای روزانه

۱۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دختره خوب» ثبت شده است

فکر تو 

فقط تو

نه هیچکس

...


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۷ ، ۲۰:۰۸
دکتر اشتباهی

داشتم کمدم رو مرتب می‌کردم

یهو دفترچه‌ای رو دیدم

که گه‌گاهی شعر می‌نوشتم داخلش

و دوست‌هام هم یادگاری نوشتن

دختره خوب هم نوشت

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۹
دکتر اشتباهی

این تویی که بینهایت دوستت می‌دارم

توی این هوای اردیبهشتی

باران بهاری

رنگ سبز روشن

باز این تویی

هر چند که نیستی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۰۴
دکتر اشتباهی

هفت وبلاگ آپدیت شده، ولی باز خبری از تو نیست.

خبرت هست کجایی؟

دلم بشدت برایت تنگ شده.


پ.ن.: دختره خوبِ قصه‌یِ من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۴۴
دکتر اشتباهی

خوشبختی تو آرزوی همیشگی من بوده و هست

امیدوارم تو زندگیت به هر چی دوست داری برسی

خوشبخت بشی

خوشبختی تو منو آروم میکنه

و یه بار خیلی سنگین از رو دوش من برمیداره


از اعماق قلبم برات آرزوی خوشبختی دارم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۵۸
دکتر اشتباهی

نهمین روز از نهمین ماه سال مثل پنجمین روز از پنجمین روز از پنجمین ماه سال بود. 

صبحونه که خوردم، خامه شکلاتی!! ساندویج خامه شکلاتی و صبحونه ای که تجریش خوردیم

اون شلوار جدیدی که خریده بود. فلاشی که بهم کادو داد.

 انگار همین دیروز بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۱۷:۳۷
دکتر اشتباهی

دلم برایت لک زده

برای خنده هایت

برای آن درهای زیبایت که از پس خنده هایت نمایان می شد

برای ناز کردن هایت

برای در آغوش گرفتنت،

 هر چند مجازی

...

دلم برای بودنت تنگ شده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۰۹:۲۵
دکتر اشتباهی

آری آغاز دوست داشتن است 

گرچه پایان راه ناپیداست 

من به پایان دگر نیندیشم 

که همین دوست داشتن زیباست...


فروغ فرخزاد



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۶ ، ۱۶:۵۹
دکتر اشتباهی
این دیالوگ گیم آف ترونز رو خیلی دوست دارم:



ایگریت: تو یه عاشق درست و حسابی هستی، جان اسنو. و نگران نباش؛ من رازت رو نگه میدارم...

جان: کدوم راز؟

ایگریت: تو فکر کردی که من به اندازه اون دخترای لباس ابریشمی که باهاشون بزرگ شدی احمق هستم؟
تو وفاداری، و شجاعی؛ تو اون روزی که وارد چادر منس ریدر شدی، کلاغ بودن رو کنار نگذاشتی...

اما من زن تو هستم، جان اسنو. تو قراره به زنت وفادار باشی. نگهبانان شب به مرگ یا زندگی تو اهمیت نمیدن، منس ریدر به مرگ یا زندگی تو اهمیت نمیده؛ ما فقط یه سرباز داخل ارتششون هستیم و اگه ما بمیریم، هنوز تعداد زیادی هستن که ادامه بدن...
اما فقط من و تو هستیم که برای تو و من اهمیت داریم، هیچوقت بهم خیانت نکن...

جان: نمیکنم...

پ.ن.: یاد دختره خوب می افتم و قولهایی که بهم دادیم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۶
دکتر اشتباهی

دیشب خواب دیدم بابای دختره خوب بهم زنگ زده بود،

بعد من گوشی رو بیخبر از همه چی برداشتم، 

گفت که شما؟

گفتم شما تماس گرفتید.

گفت: من شماره شما رو از چک نویسهای دخترم (اسمشو گفت) پیدا کردم.

منم که گیج شده بودم، گفت من متوجه منظورتون نمیشم.

بعد هی میگفت که چه رابطه ای باهاش داری؟

منم میگفتم متوجه منظورتون نمیشم و که یهو از خواب بیدار شدم.

نمیدونم چرا اینقدر استرس داشتم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۶ ، ۱۲:۱۳
دکتر اشتباهی